در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق گمشده قسمت1

۱۷ نظر
گزارش تخلف
Suho(لیدرصحبت میکنه)
Suho(لیدرصحبت میکنه)

قسمت 1
میخوام بهت فکر نکنم. اما نمیشه ،نمیتونم باور کنم که دیگه نیست، که از دست دادمش ،گاهی اوقات باهاش حرف میزنم و درد دل میکنم ،از نبودنش بهش گله میکنم ،میخوام بهش فکر نکنم اما بازم اون لبخندش ارومم نمیزاره ،دلم برای اون نگاه معصومش،اون صدای ارومش و اون لبخند همیشگی تنگ شده خیلی تنگ ،گاهی اونقدر بهش فکر میکنم که دیگه حتی نمیتونم به خودم تو ایینه نگاه کنم. ای کاش یه نفر بگه اشتباه شده ،بگه همش یه کابوس وحشتناک بوده ....
بغض گلوشو فشار میداد به اندازه تمام این روزا که نبود دلتنگش بود هنوز باورش نمیشد ،هنوز قبول نکرده بود .....
که دیگه نیست.
توی افکارش غرق بود که با صدای خنده های سحر و نگار به خودش اومد نمیخواست چیزی بفهمن .
هانا(زهرا)
مثل همیشه دارن میخندن ،منم میخوام بخندم اما نمیشه .احتمالا بازم درباره ی اکسوعه ،اخه سحر و نگار هر دوتاشون اکسوالن ،نگار کمی دو اتیشه تره ،از وقتی نگار و شناختم ،همش در حال تلاش برای اکسو ال کردن منه .اما تلاشش تا حالا بی نتیجه بوده ......
بعد از اون اتفاق هر چیزی و که به سرزمین مادریم مربوط میشه نادیده میگیرم .(به جز تکواندو) ،نمیخوام خاطراتم زنده بشن ،واسه همین از هر چیزی که به کره ختم بشه دوری میکنم .هر چند گاهی خیلی دلم میخواد بدونم .
نگار:به به سلام خانم،چی شده اوپات غرق شده .
زهرا :اون کشتیه که غرق میشه نه اوپا ،علیک سلام .
سحر :نمیبینی حالشو سر به سرش نذاردیگه ،نبینم غمتو چی شدی!؟
زهرا:از 2014 متنفرم .
اخ این چی بود گفتم ،هر وقت خیلی ناراحتمو دارم منفجر میشم با صدای بلند فکر میکنم .اما الان وقتش نبود.اصلا وقتش نبود .با صدای جیغ کوتاهی که نگار زد به خودم اومدم ،سحرم مثل من خشک شده بود .
نگار:وای خدا بلاخره تلاش شبانه روزی و بی وقفه ی من جواب داد بلاخره موفق شدم اکسو الیش کنم ،از کی اکسو الی شدی شیطون ؟
با این حرفش من و سحر شروع کردیم به خندیدن اما یهو متوقف شدیم .سحر:منظورت چی بود ؟
اومد کنارم نشست متوجه حال بدم شده بود من اما بلند شدم و تا میتونستم از اون جا فاصله گرفتم.

نظرات (۱۷)

Loading...

توضیحات

عشق گمشده قسمت1

۲۵ لایک
۱۷ نظر

قسمت 1
میخوام بهت فکر نکنم. اما نمیشه ،نمیتونم باور کنم که دیگه نیست، که از دست دادمش ،گاهی اوقات باهاش حرف میزنم و درد دل میکنم ،از نبودنش بهش گله میکنم ،میخوام بهش فکر نکنم اما بازم اون لبخندش ارومم نمیزاره ،دلم برای اون نگاه معصومش،اون صدای ارومش و اون لبخند همیشگی تنگ شده خیلی تنگ ،گاهی اونقدر بهش فکر میکنم که دیگه حتی نمیتونم به خودم تو ایینه نگاه کنم. ای کاش یه نفر بگه اشتباه شده ،بگه همش یه کابوس وحشتناک بوده ....
بغض گلوشو فشار میداد به اندازه تمام این روزا که نبود دلتنگش بود هنوز باورش نمیشد ،هنوز قبول نکرده بود .....
که دیگه نیست.
توی افکارش غرق بود که با صدای خنده های سحر و نگار به خودش اومد نمیخواست چیزی بفهمن .
هانا(زهرا)
مثل همیشه دارن میخندن ،منم میخوام بخندم اما نمیشه .احتمالا بازم درباره ی اکسوعه ،اخه سحر و نگار هر دوتاشون اکسوالن ،نگار کمی دو اتیشه تره ،از وقتی نگار و شناختم ،همش در حال تلاش برای اکسو ال کردن منه .اما تلاشش تا حالا بی نتیجه بوده ......
بعد از اون اتفاق هر چیزی و که به سرزمین مادریم مربوط میشه نادیده میگیرم .(به جز تکواندو) ،نمیخوام خاطراتم زنده بشن ،واسه همین از هر چیزی که به کره ختم بشه دوری میکنم .هر چند گاهی خیلی دلم میخواد بدونم .
نگار:به به سلام خانم،چی شده اوپات غرق شده .
زهرا :اون کشتیه که غرق میشه نه اوپا ،علیک سلام .
سحر :نمیبینی حالشو سر به سرش نذاردیگه ،نبینم غمتو چی شدی!؟
زهرا:از 2014 متنفرم .
اخ این چی بود گفتم ،هر وقت خیلی ناراحتمو دارم منفجر میشم با صدای بلند فکر میکنم .اما الان وقتش نبود.اصلا وقتش نبود .با صدای جیغ کوتاهی که نگار زد به خودم اومدم ،سحرم مثل من خشک شده بود .
نگار:وای خدا بلاخره تلاش شبانه روزی و بی وقفه ی من جواب داد بلاخره موفق شدم اکسو الیش کنم ،از کی اکسو الی شدی شیطون ؟
با این حرفش من و سحر شروع کردیم به خندیدن اما یهو متوقف شدیم .سحر:منظورت چی بود ؟
اومد کنارم نشست متوجه حال بدم شده بود من اما بلند شدم و تا میتونستم از اون جا فاصله گرفتم.