وقتی بهش خیره شده بود رو توی ذهنم تدایی کردم،موهایی که عسلی رنگ زده بود وبه صورت شلخته ایی جلو پیشونیش ریخته بود خخخ معلوم بود پیشونیه بلندی داره ^__^استایلشو دوست داشتم.
هههعععییییی کاش میتونستم بایکی مثه اون قرار بزارم:((ولی اون شبیه ستاره های سینما بود هههه حتما خودش ده تا دوس دختر داره:/ توی این فکرو خیالا بودم که یک هووو...
با صدای زنگ موبایلی شوکه شدم...چ..چی..چییی شده!!هااا!!
به خودم اومدم دیدم این صدا از بین جزوه هام میاد برگه هارو کنار زدم یه موبایل پیدا کردم داش زنگ میخورد ولی مال من نبود
ابن از کجا اومد دیگه!!!از بس زمگ خورد از سر ناچاری جواب دادم
ولی همه اش اطرافمو نگاه میکردم که مثلا صاحبشو پیداکنم:/
گیج بودم که به صدای زیبا و آروم در حالی که شاد بود گفت:
هیونگااا جیمینم ،ما اومدیم باشگاه بعدش میریم سالن برای تمرین
کارت تموم شد بیا...الوووو...الو...من شارژ برقم داره تموم میشه شنیدی چی گفتم؟؟؟الوو...
قطع شد...
گوشی رو نگاه کردم قطع شده بود ...گیج بودم !!!!!؛؛
که این کی بود چی گفت اصلا این موبایله برای کیه؟؟!!
مثل این باشه که یه فلش بک سریع توی ذهنم زده بشه با خودم گفتم
آآآآآآ این حتما برای اون پسریه که باهاش برخورد کردم ....
ناخود آگاه لبخندی روی لبم اومد ،گوشیو توی مشتم فشار دادم و اتو بوس رسید با خوشحالی سوار شدم مثل این که یه برگ برنده داشته
باشم.....واقعا مسخره بود این احساس از کجا از کحا اومد دیگه
اصلا چی شد چرا من الان بی دلیل خوشحالم؟؟؟!!آهییییی کشیدم و
سرمو به شیشه اتو بوس تکیه دادم و چشامو بستم...
کیم تهیونگ:
همونجوری جلوی دذ خوابم برده بود..
ادامه دارد...