در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت هشت رمان پیش مرگ ارباب

فاطمه
فاطمه

با چشم های معصومش به پدرش خیره شد و گفت:
-بابا میشه این قرمزی مالِ من باشه؟
همایون خان تک خنده ای زد و گفت:
-ای پدر سوخته از الان میخوای تمام وکمال مالِ تو باشه؟
و هوتن با همه ی بچگانه های شیرینش سری در تایید حرف پدرش تکان داد و همایون خان فکر کرد چرا باید دل پسرک مهربانش را بشکند.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

قسمت هشت رمان پیش مرگ ارباب

۵ لایک
۰ نظر

با چشم های معصومش به پدرش خیره شد و گفت:
-بابا میشه این قرمزی مالِ من باشه؟
همایون خان تک خنده ای زد و گفت:
-ای پدر سوخته از الان میخوای تمام وکمال مالِ تو باشه؟
و هوتن با همه ی بچگانه های شیرینش سری در تایید حرف پدرش تکان داد و همایون خان فکر کرد چرا باید دل پسرک مهربانش را بشکند.