در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 16

۱۶ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

( این فیک کار من نیستو مال کانال @Galaxy_Fictions هستش )
بدن سفیدش تو تاریکی شب میدرخشید. نگاهش به پنجره افتاد و رفت که بازش کنه. پرده هارو کنار زد و بازش کرد.
- ماه کامل .. ! دوسش دارم.
اینو گفت و رفت سمت تختش.
- ازین چاله چوله ها که ساختی رو تنت خوشت میاد؟
صداش بود! تکرار شد! همونطور که تهیونگ خواسته بود، با دیدن دوبارش، کوکی دلیل ولو بودنش رو کاناپه رو فهمید. ولی اون
گرما .. ؟ "اون گرما و مرض! گرمای عصبانیت بوده!" با خودش گفت. (بیا بزن دادا تعارف نکن :| (
- من تورو میکشم! قاتلِ کثافت! ازت متنفرم عوضی!!!
- جین جونت میشنوه. آرومتر!
- میخوام بشنوه! جین هیونگ جین هیووون..
کوکی در استانه ی فریاد کشیدن بود که تهیونگ سریع جلوی دهنشو گرفت.
دست چپشو روی دهن کوکی گذاشته بود و پشت سرش ایستاده بود. دست دیگش روی قفسه ی سینه ی کوکی، با هر نفسش بالا و پایین میرفت و با هر تپش قلبش میلرزید.
نفسای گرمش به سردی روی گردن کوکی پخش میشدن و بوی خونِ گرمی که تو شاهرگ کوکی جریان داشت مستش میکرد.
تهیونگ انگار که مسخ شده باشه، به گردن کوکی خیره بود و هرلحظه سرشو پایینتر میبرد تا بهش برسه.
به فاصله پنج سانتی که رسید، دندونای نیشش بیرون زد و چشماش قرمز شد. با دندوناش گاز محکمی از کوکی گرفت و
شروع کردن به خوردن خون کوکی.
بدن کوکی لرزش شدیدی کرد و به نفس نفس افتاد. هرچی دست تهیونگو فشار میداد و گاز میگرفت، فایده نداشت. تهیونگ دیوانه وار تشنه ی خون بود. چه برسه به اینکه اون خون، مال کوکی باشه.
مزه ی گسَ و ملسی داشت. گرم بود و بوی مخصوص خودشو داشت. تهیونگ مطمعن بود که خون کوکی عادی نیست.

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 16

۲۵ لایک
۱۶ نظر

( این فیک کار من نیستو مال کانال @Galaxy_Fictions هستش )
بدن سفیدش تو تاریکی شب میدرخشید. نگاهش به پنجره افتاد و رفت که بازش کنه. پرده هارو کنار زد و بازش کرد.
- ماه کامل .. ! دوسش دارم.
اینو گفت و رفت سمت تختش.
- ازین چاله چوله ها که ساختی رو تنت خوشت میاد؟
صداش بود! تکرار شد! همونطور که تهیونگ خواسته بود، با دیدن دوبارش، کوکی دلیل ولو بودنش رو کاناپه رو فهمید. ولی اون
گرما .. ؟ "اون گرما و مرض! گرمای عصبانیت بوده!" با خودش گفت. (بیا بزن دادا تعارف نکن :| (
- من تورو میکشم! قاتلِ کثافت! ازت متنفرم عوضی!!!
- جین جونت میشنوه. آرومتر!
- میخوام بشنوه! جین هیونگ جین هیووون..
کوکی در استانه ی فریاد کشیدن بود که تهیونگ سریع جلوی دهنشو گرفت.
دست چپشو روی دهن کوکی گذاشته بود و پشت سرش ایستاده بود. دست دیگش روی قفسه ی سینه ی کوکی، با هر نفسش بالا و پایین میرفت و با هر تپش قلبش میلرزید.
نفسای گرمش به سردی روی گردن کوکی پخش میشدن و بوی خونِ گرمی که تو شاهرگ کوکی جریان داشت مستش میکرد.
تهیونگ انگار که مسخ شده باشه، به گردن کوکی خیره بود و هرلحظه سرشو پایینتر میبرد تا بهش برسه.
به فاصله پنج سانتی که رسید، دندونای نیشش بیرون زد و چشماش قرمز شد. با دندوناش گاز محکمی از کوکی گرفت و
شروع کردن به خوردن خون کوکی.
بدن کوکی لرزش شدیدی کرد و به نفس نفس افتاد. هرچی دست تهیونگو فشار میداد و گاز میگرفت، فایده نداشت. تهیونگ دیوانه وار تشنه ی خون بود. چه برسه به اینکه اون خون، مال کوکی باشه.
مزه ی گسَ و ملسی داشت. گرم بود و بوی مخصوص خودشو داشت. تهیونگ مطمعن بود که خون کوکی عادی نیست.