در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 21

۷۸ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

تهیونگ اومد کنار کوکی نشست. کوکی ترسیده بود. بیشتر از ترس، نگران بود.
- اینجا چیکار داری؟ بازم گشنته؟
با طعنه پرسید.
تهیونگ لباشو جمع کرد و با چشماش خندید. بعد خم شد سمت گوش کوکی و گفت :
- نه، تازه صبونه خوردم.
- مگه غذام میخوری؟
- پس چی! یه نفر صبونه یکی ناهار. شامم سبک میخورم.
چشمای کوکی درشت شد و آب دهنشو قورت داد.
- پیش بابام خوش گذشت؟
تهیونگ گفت.
- بابات کیه؟
- همون کسی که بال های منو برید، خون آشامم کرد و بعد ترکم کرد.
- نامجون؟
کوکی با تعجب پرسید. ولی جوابی نگرفت. تهیونگ دوباره اونجوری شده بود. چشماش به لبای کوکی دوخته شده بودن و لباش سرخ شده بود.
ازونجایی که تهیونگ اصلا بلد نبود جلوی خودشو بگیره، خیلی زود ناپدید شد. دلش نمیخواست توی روز، دخل کوکیو بیاره. کوکی به محض رفتن تهیونگ ساعتشو انداخت و نفس عمیقی کشید.
- چجوری تو روز اومده بود بیرون؟
***
شب که شد، جین رسید.
- من اومدممم.
اما جوابی نگرفت. رفت طبقه ی بالا و آروم لای در اتاق کوکیو باز کرد.
- جانگکوک؟ اینجایی؟
ولی کسی تو اتاق نبود. برگشت طبقه ی پایین و رفت سراغ تلفن همراهش.
شماره ی کوکی رو گرفت، همون لحظه کوکی از در خونه وارد شد. با یه عالمه کارتن و کیسه.
- عه هیونگ! ببخشید دیر کردم.. ! من یه چنتا چیز میز لازم داشتم واسه تحقیقات زیستم.
جین سرشو تکون داد و رفت دست و صورتشو بشوره. تو آیینه ی دستشویی به صورت خودش نگاه کرد.
- امیدوارم دوباره اون حرفا رو نزنه.
بعد صورتشو خشک کرد و رفت بیرون. سر میز شام، تلفنش زنگ خورد.
- کوک، من باید برم، امشب لازمه وایسم شیفت شب. پزشک شیفت حالش خوب نیست. باشه؟
کوکی سرشو به نشونه فهمیدن تکون داد و به محض خروج جین، دوید تو اتاقش. دوربینای مدار بسته ای که خریده بودو تو دو زاویه از اتاقش نصب کرد.
- حالا میفهمه که باید حرفمو باور کنه!
اینو گفت و رفت زیر پتوش. اونشب هرچی منتظر شد، تهیونگ نیومد. همینکه خوابش برد، تهیونگ وارد خونه شد. اون از دور دوربینارو دیده بود، واسه همین باسرعت وارد اتاق کوکی شد و کوکی رو بقل کرد و از اتاق خارج شد.
طوری که هیچکدوم از دوربینا قادر به ضبطش نبودن. اونو روی کاناپه گذاشت و ساعتشو از مچش باز کرد. بعدش خم
شد و پیشونی کوکیو بوسید.
- کاش مجبور نبودم اینکارو باهات بکنم.

نظرات (۷۸)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 21

۲۵ لایک
۷۸ نظر

تهیونگ اومد کنار کوکی نشست. کوکی ترسیده بود. بیشتر از ترس، نگران بود.
- اینجا چیکار داری؟ بازم گشنته؟
با طعنه پرسید.
تهیونگ لباشو جمع کرد و با چشماش خندید. بعد خم شد سمت گوش کوکی و گفت :
- نه، تازه صبونه خوردم.
- مگه غذام میخوری؟
- پس چی! یه نفر صبونه یکی ناهار. شامم سبک میخورم.
چشمای کوکی درشت شد و آب دهنشو قورت داد.
- پیش بابام خوش گذشت؟
تهیونگ گفت.
- بابات کیه؟
- همون کسی که بال های منو برید، خون آشامم کرد و بعد ترکم کرد.
- نامجون؟
کوکی با تعجب پرسید. ولی جوابی نگرفت. تهیونگ دوباره اونجوری شده بود. چشماش به لبای کوکی دوخته شده بودن و لباش سرخ شده بود.
ازونجایی که تهیونگ اصلا بلد نبود جلوی خودشو بگیره، خیلی زود ناپدید شد. دلش نمیخواست توی روز، دخل کوکیو بیاره. کوکی به محض رفتن تهیونگ ساعتشو انداخت و نفس عمیقی کشید.
- چجوری تو روز اومده بود بیرون؟
***
شب که شد، جین رسید.
- من اومدممم.
اما جوابی نگرفت. رفت طبقه ی بالا و آروم لای در اتاق کوکیو باز کرد.
- جانگکوک؟ اینجایی؟
ولی کسی تو اتاق نبود. برگشت طبقه ی پایین و رفت سراغ تلفن همراهش.
شماره ی کوکی رو گرفت، همون لحظه کوکی از در خونه وارد شد. با یه عالمه کارتن و کیسه.
- عه هیونگ! ببخشید دیر کردم.. ! من یه چنتا چیز میز لازم داشتم واسه تحقیقات زیستم.
جین سرشو تکون داد و رفت دست و صورتشو بشوره. تو آیینه ی دستشویی به صورت خودش نگاه کرد.
- امیدوارم دوباره اون حرفا رو نزنه.
بعد صورتشو خشک کرد و رفت بیرون. سر میز شام، تلفنش زنگ خورد.
- کوک، من باید برم، امشب لازمه وایسم شیفت شب. پزشک شیفت حالش خوب نیست. باشه؟
کوکی سرشو به نشونه فهمیدن تکون داد و به محض خروج جین، دوید تو اتاقش. دوربینای مدار بسته ای که خریده بودو تو دو زاویه از اتاقش نصب کرد.
- حالا میفهمه که باید حرفمو باور کنه!
اینو گفت و رفت زیر پتوش. اونشب هرچی منتظر شد، تهیونگ نیومد. همینکه خوابش برد، تهیونگ وارد خونه شد. اون از دور دوربینارو دیده بود، واسه همین باسرعت وارد اتاق کوکی شد و کوکی رو بقل کرد و از اتاق خارج شد.
طوری که هیچکدوم از دوربینا قادر به ضبطش نبودن. اونو روی کاناپه گذاشت و ساعتشو از مچش باز کرد. بعدش خم
شد و پیشونی کوکیو بوسید.
- کاش مجبور نبودم اینکارو باهات بکنم.