در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۴۳۳

۷ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

* آیرا سمت ما آمد‌ : موضوع چیه؟...
-y- یه دروازه به یه بُعد ناشناخته اون پایین باز شده...رای کمک کرد تا تونستیم برگردیم...حدس میزنم به دنیای فراموش شده هم مرتبط باشه!
* آیرا وحشت زده به‌ یاکی نگاه کرد : دنیای مردگان؟!
-y-میتونی به رای کمک کنی...آیرا؟!
*آیرا چند گام به عقب برداشت : یعنی برم اون پایین؟!
- y- هاچی، پرنده تاکنو هم اونجاست ، میدونی که اگه پرنده اش برنگرده برای بدنش چه اتفاقی
می یوفته!
* آیرا به فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت: آه...فهمیدم...
* یاکی سرشو بالا گرفت و به آسمان نگاه کرد و ناگهان باران شروع به باریدن کرد...
آیرا به شکل کلاغ شد و گفت: این بارون ممکن باعثه زودتر بسته شدن دروازه، بشه اگه برات مشکل نیست کنترلش کن ...این کارو هم بسپارین به من ...شماها دیگه برگردید خونه...
* بعد بلافاصله‌ داخل برکه شیرجه زد...
یاکی بالهاشو روی سرم گرفت تا کمتر خیس بشم ...بعد از چند لحظه گفت: میتونی ، بالهاتو ظاهر کنی؟
* سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم و باخودم گفتم:
یاکی انتخاب من بود و من پشیمون نیستم...
*اما حرفهای رای توی سرم موج میزد...
یاکی دستشو روی شونه ام گذاشت : شک ندارم تو بدون من هم میتونستی زندگیه خوبی با رای داشته باشی...اما ناکا من بدون تو نمیتونم زندگی کنم...اگه تو رو نداشتم ...زندگی برام بی معنی میشد...از وقتی داخل معبد چشمم بهت افتاد...همیشه دلم میخواست یه بار چشمهاتو بازکنی و بهم نگاه کنی...
-n- منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم،
* یاکی موهامو نوازش کرد : خیالت راحت باشه، من آیرا رو باور دارم
* لبخندی زدم و بالهامو ظاهر کردم و گفتم: بیا مثل قبل کنار هم پرواز کنیم
* یاکی دستمو گرفت و بوسید و بعد سرشو عقب برد : باشه
* دستهاشو توی دستام گرفتم و با دقت بررسیشون کردم و گفتم: خوشحالم ...خوب شدی!
* یاکی بالهاشو که مثل قبل پوشیده از پَر بود، از بالای سرم کنار برد ... و با یه دستش محکم دستمو گرفت و دست دیگه اش رو عقب برد و پرواز کرد...من هم بال زدم و کنارش پرواز کردم...بین راه ،یاکی با لبخند نگاهم کرد : همیشه باهم پرواز میکنیم
*با شوق لبخندی زدم و گفتم: آره،همیشه باهم پرواز میکنیم
...* هرچند اون لحظه آرزوم بود درحالیکه بغلم گرفته پرواز کنیم...اما از گفتن همچین خواسته ای بعد از اونهمه دردسری که براش درست کرده بودم، منصرف شدم
ادامه دارد

نظرات (۷)

Loading...

توضیحات

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۴۳۳

۲۸ لایک
۷ نظر

* آیرا سمت ما آمد‌ : موضوع چیه؟...
-y- یه دروازه به یه بُعد ناشناخته اون پایین باز شده...رای کمک کرد تا تونستیم برگردیم...حدس میزنم به دنیای فراموش شده هم مرتبط باشه!
* آیرا وحشت زده به‌ یاکی نگاه کرد : دنیای مردگان؟!
-y-میتونی به رای کمک کنی...آیرا؟!
*آیرا چند گام به عقب برداشت : یعنی برم اون پایین؟!
- y- هاچی، پرنده تاکنو هم اونجاست ، میدونی که اگه پرنده اش برنگرده برای بدنش چه اتفاقی
می یوفته!
* آیرا به فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت: آه...فهمیدم...
* یاکی سرشو بالا گرفت و به آسمان نگاه کرد و ناگهان باران شروع به باریدن کرد...
آیرا به شکل کلاغ شد و گفت: این بارون ممکن باعثه زودتر بسته شدن دروازه، بشه اگه برات مشکل نیست کنترلش کن ...این کارو هم بسپارین به من ...شماها دیگه برگردید خونه...
* بعد بلافاصله‌ داخل برکه شیرجه زد...
یاکی بالهاشو روی سرم گرفت تا کمتر خیس بشم ...بعد از چند لحظه گفت: میتونی ، بالهاتو ظاهر کنی؟
* سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم و باخودم گفتم:
یاکی انتخاب من بود و من پشیمون نیستم...
*اما حرفهای رای توی سرم موج میزد...
یاکی دستشو روی شونه ام گذاشت : شک ندارم تو بدون من هم میتونستی زندگیه خوبی با رای داشته باشی...اما ناکا من بدون تو نمیتونم زندگی کنم...اگه تو رو نداشتم ...زندگی برام بی معنی میشد...از وقتی داخل معبد چشمم بهت افتاد...همیشه دلم میخواست یه بار چشمهاتو بازکنی و بهم نگاه کنی...
-n- منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم،
* یاکی موهامو نوازش کرد : خیالت راحت باشه، من آیرا رو باور دارم
* لبخندی زدم و بالهامو ظاهر کردم و گفتم: بیا مثل قبل کنار هم پرواز کنیم
* یاکی دستمو گرفت و بوسید و بعد سرشو عقب برد : باشه
* دستهاشو توی دستام گرفتم و با دقت بررسیشون کردم و گفتم: خوشحالم ...خوب شدی!
* یاکی بالهاشو که مثل قبل پوشیده از پَر بود، از بالای سرم کنار برد ... و با یه دستش محکم دستمو گرفت و دست دیگه اش رو عقب برد و پرواز کرد...من هم بال زدم و کنارش پرواز کردم...بین راه ،یاکی با لبخند نگاهم کرد : همیشه باهم پرواز میکنیم
*با شوق لبخندی زدم و گفتم: آره،همیشه باهم پرواز میکنیم
...* هرچند اون لحظه آرزوم بود درحالیکه بغلم گرفته پرواز کنیم...اما از گفتن همچین خواسته ای بعد از اونهمه دردسری که براش درست کرده بودم، منصرف شدم
ادامه دارد