در حال بارگذاری ویدیو ...

یه داستان کوتاه...پارت۱

۳۱ نظر گزارش تخلف
korean love exo....I'm V
korean love exo....I'm V

به اطرافش نگاه میکرد اونقدر گریه کرده بود که چشماش درد شدیدی داشت آروم آروم به لبه پشت بوم نزدیک شد پاشو رویه نرده گذاشت می خواست دیگه خودشو راحت کنه می خواست به این تنهایی و سکوت و گریه تو هرشبش تمومی بده ولی...ولی...چرا یه قدم دیگه نمی تونست برداره؟
یه قدم دیگه تموم بود ولی یه چیزی مانع قدم برداشتنش شده بود عقب رفت و افتاد رویه پشت بوم عرق سرد کرده بود حالت تهوع داشت بغزش داشت گلوشو آزار میداد هزاربار رویه همین پشت بوم تا اون یه قدمی رفته رود ولی چرا جرعت قدم آخرو نداشت ...برگشت به اتاقش گوشه اتاقش نشست و زل زد به کف زمین سرشو گذاشت رویه زانوهاش شروع کرد به گریه کردن خسته شده بود هرروز همینطوری گریه میکرد شبا تا دیروقت بیدار میموند چرا نمی تونست خودشو راحت کنه؟
چرا انقدر ترسو بود؟...دستشو مشت کردو کوبید به کله اش خودشو نفرین میکرد...






افتادم تو فازه داستان نوشتنا:/

نظرات (۳۱)

Loading...

توضیحات

یه داستان کوتاه...پارت۱

۱۵ لایک
۳۱ نظر

به اطرافش نگاه میکرد اونقدر گریه کرده بود که چشماش درد شدیدی داشت آروم آروم به لبه پشت بوم نزدیک شد پاشو رویه نرده گذاشت می خواست دیگه خودشو راحت کنه می خواست به این تنهایی و سکوت و گریه تو هرشبش تمومی بده ولی...ولی...چرا یه قدم دیگه نمی تونست برداره؟
یه قدم دیگه تموم بود ولی یه چیزی مانع قدم برداشتنش شده بود عقب رفت و افتاد رویه پشت بوم عرق سرد کرده بود حالت تهوع داشت بغزش داشت گلوشو آزار میداد هزاربار رویه همین پشت بوم تا اون یه قدمی رفته رود ولی چرا جرعت قدم آخرو نداشت ...برگشت به اتاقش گوشه اتاقش نشست و زل زد به کف زمین سرشو گذاشت رویه زانوهاش شروع کرد به گریه کردن خسته شده بود هرروز همینطوری گریه میکرد شبا تا دیروقت بیدار میموند چرا نمی تونست خودشو راحت کنه؟
چرا انقدر ترسو بود؟...دستشو مشت کردو کوبید به کله اش خودشو نفرین میکرد...






افتادم تو فازه داستان نوشتنا:/

سرگرمی و طنز