من ـ جواب منو بده . از کجا گیرش آوردی ؟
جونگ کوک ـ تو جواب منو بده . مال کیه این ؟
یهو سمتش هجوم بردم و یقشو گرفتم تو دستم ـ جونگ کوک باهات شوخی ندارم !
جونگ کوک ـ منم شوخی ندارم .
مشتمو محکم تر کردم و داد زدم ـ جئون جونگ کوک !
از تن صدام تعجب کرد ... بایدم تعجب میکرد . اولین بار بود اینطوری میدید منو .
یه چند لحظه بدون حرف به هم خیره شدیم ...
جونگ کوک ـ ج..جنی ... داری میلرزی !
به دستام خیره شد .
ولش کردم و محکم وایسادم ـ خفه شو . اینطور نیس .
جونگ کوک ـ کیم جنی ! تو چیو داری مخفی میکنی ؟!
من ـ هیچیو !
سریع بهش پشت کردم و فرار کردم .
جونگ کوک بهم شک کرده بود ولی خوشبختانه دنبالم نیومد. اگه میومد نمیدونستم میخوام چی بگم .
هیچ راهی نداشت که اون گردنبند تو دستای جونگ کوک باشه .
هیچ راهی .