در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان مهدوی 5 (توضیحات متن رمانه)

۴ نظر
گزارش تخلف
گل نرگس(آتش به اختیار-helper of savior)
گل نرگس(آتش به اختیار-helper of savior)

....در یکی از روزها، از صبح زود بعد از صرف صبحانه به کتابخانه پناه برده و سراغ یکی از انجیل‌های چهارگانه رفته بود، در آنجا به آیه ‌ای رسید که برایش بسیار جالب بود؛ «زلزله‌های عظیم در جای‌ها و قحطی‌ها و وَباها پدید می‌آید و چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد... اورشلیم پایمال خواهد شد تا زمان‌های امت‌ها به انجام رسد و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت برای امت‌ها روی خواهد نمود...»،

«دل‌های مردمان ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر میشود و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می‌آید»

هر کلمه‌ای که جلو می‌رفت لحظه ‌به ‌لحظه آن خواب برایش زنده میشد، چطور ممکن بود؟ این جملات از چه زمانی صحبت میکرد که اینقدر به خواب‌های او نزدیک بود! چرا ادموند این وقایع را در خواب میدید؟ از تعجب مات و مبهوت بود که پدرش وارد شد.

- ادموند، تو هنوز اینجایی؟
- بله پدر، با من کاری دارید؟!
- خب کار خاصی که نه پسرم! فقط اگه یادت باشه مادرت از دخترعمه فِریا دعوت کرده که برای تعطیلات پیش ما بیاد اما چون این چند روز برف زیادی باریده، سفرش به تأخیر افتاده و همین‌الان رسیده، بهتره هر چه زودتر کارتو اینجا تموم کنی و بِری پیشش....
رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی

با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن‌ شود...

#رمان_مهدوی ۵

کانال "مهدیاران"
Telegram.me/joinchat/ESW1Az_J7HTsdzr4CymTtw

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان مهدوی 5 (توضیحات متن رمانه)

۵ لایک
۴ نظر

....در یکی از روزها، از صبح زود بعد از صرف صبحانه به کتابخانه پناه برده و سراغ یکی از انجیل‌های چهارگانه رفته بود، در آنجا به آیه ‌ای رسید که برایش بسیار جالب بود؛ «زلزله‌های عظیم در جای‌ها و قحطی‌ها و وَباها پدید می‌آید و چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد... اورشلیم پایمال خواهد شد تا زمان‌های امت‌ها به انجام رسد و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت برای امت‌ها روی خواهد نمود...»،

«دل‌های مردمان ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر میشود و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می‌آید»

هر کلمه‌ای که جلو می‌رفت لحظه ‌به ‌لحظه آن خواب برایش زنده میشد، چطور ممکن بود؟ این جملات از چه زمانی صحبت میکرد که اینقدر به خواب‌های او نزدیک بود! چرا ادموند این وقایع را در خواب میدید؟ از تعجب مات و مبهوت بود که پدرش وارد شد.

- ادموند، تو هنوز اینجایی؟
- بله پدر، با من کاری دارید؟!
- خب کار خاصی که نه پسرم! فقط اگه یادت باشه مادرت از دخترعمه فِریا دعوت کرده که برای تعطیلات پیش ما بیاد اما چون این چند روز برف زیادی باریده، سفرش به تأخیر افتاده و همین‌الان رسیده، بهتره هر چه زودتر کارتو اینجا تموم کنی و بِری پیشش....
رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی

با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن‌ شود...

#رمان_مهدوی ۵

کانال "مهدیاران"
Telegram.me/joinchat/ESW1Az_J7HTsdzr4CymTtw