در حال بارگذاری ویدیو ...

من معمولی نبودم 83

۱ نظر
گزارش تخلف
A
A

چ شکلی میشه از دلت در اورد؟ها؟
+هیچ جوری
-هیچ جوری؟
با اون چشای سبزش نگام میکرد...
+چرا انقدر واست مهمه ک من باهات اشتی کنم؟ها؟
-وقتی قهری خونت بدمزه میشه
+....(هیچی نگفتم)
...قلبش میزد...مگه خوناشاما قلبشون میزنه ها؟
-اره میزنه
+اوففف از کجا فهمیدیی؟
-یادت رفته میتونم ذهنتو بخونم؟
+تا اونجایی ک یادمه واسه منو نمی تونستی بخونی..
-الان ک تونستم...
میخواست سرمو از سینش جدا کنه ک محکم گرفتمش و گفتم:نکن.....دوست دارم...
-منو؟○_○
+نخیررررررررررررر بغلتو :|
-اشتی کردی؟
+نمی دونم
صدای قلبش مثل لالایی بود واسم داشت کم کم خوابم میبرد...
+انتونی.....بخشیدمت
-میدونم.@_@
+از کجا؟
-اگه نبخشیده بودی الان این جا نبودی..
+هه
چشمامو بستم...از اینه جلو بن رو دیدم ک لبخند زده و داره ما دوتا رو نگاه میکنه......انتونی سرشو اورد پایین و سرمو بوسید...و دیگه کم کم خوابم برد...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡◇◇◇♡♡♡♡♡
باصدی بن ک میگفت پاشید پاشید رسیدیم از خواب بلند شدم....از رو پای انتونی رفتم کنار و از پنجره بیرونو نگاه کردم....ی خونه ی مدرن و قشنگ...دیواره هاش از فلز نقره ای بود....رفتم سمت انتونی و میخواستم بهش بگم ک بلند شه...ولی سریع دستمو گرفت...و گفت:بلا بیهوشه هنوز؟
+اره
-باشه
از ماشین پیاده شدم و دنبال بن رفتم..انتونی هم ناربلا رو بغل کردو پشت سر ما اومد.........بن در خونه رو باز کرد خونه ی دوبلکس و لوکسی بود...خیلی قشنگ بود...بن از پله ها رفت بالا و گفت:بیاین میخوام اتاقاتونو بهتون نشون بدم...

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

من معمولی نبودم 83

۱۱ لایک
۱ نظر

چ شکلی میشه از دلت در اورد؟ها؟
+هیچ جوری
-هیچ جوری؟
با اون چشای سبزش نگام میکرد...
+چرا انقدر واست مهمه ک من باهات اشتی کنم؟ها؟
-وقتی قهری خونت بدمزه میشه
+....(هیچی نگفتم)
...قلبش میزد...مگه خوناشاما قلبشون میزنه ها؟
-اره میزنه
+اوففف از کجا فهمیدیی؟
-یادت رفته میتونم ذهنتو بخونم؟
+تا اونجایی ک یادمه واسه منو نمی تونستی بخونی..
-الان ک تونستم...
میخواست سرمو از سینش جدا کنه ک محکم گرفتمش و گفتم:نکن.....دوست دارم...
-منو؟○_○
+نخیررررررررررررر بغلتو :|
-اشتی کردی؟
+نمی دونم
صدای قلبش مثل لالایی بود واسم داشت کم کم خوابم میبرد...
+انتونی.....بخشیدمت
-میدونم.@_@
+از کجا؟
-اگه نبخشیده بودی الان این جا نبودی..
+هه
چشمامو بستم...از اینه جلو بن رو دیدم ک لبخند زده و داره ما دوتا رو نگاه میکنه......انتونی سرشو اورد پایین و سرمو بوسید...و دیگه کم کم خوابم برد...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡◇◇◇♡♡♡♡♡
باصدی بن ک میگفت پاشید پاشید رسیدیم از خواب بلند شدم....از رو پای انتونی رفتم کنار و از پنجره بیرونو نگاه کردم....ی خونه ی مدرن و قشنگ...دیواره هاش از فلز نقره ای بود....رفتم سمت انتونی و میخواستم بهش بگم ک بلند شه...ولی سریع دستمو گرفت...و گفت:بلا بیهوشه هنوز؟
+اره
-باشه
از ماشین پیاده شدم و دنبال بن رفتم..انتونی هم ناربلا رو بغل کردو پشت سر ما اومد.........بن در خونه رو باز کرد خونه ی دوبلکس و لوکسی بود...خیلی قشنگ بود...بن از پله ها رفت بالا و گفت:بیاین میخوام اتاقاتونو بهتون نشون بدم...