در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان پارت 14

۲ نظر گزارش تخلف
Soniya mix(درخواستی میزارم)
Soniya mix(درخواستی میزارم)

سوربهی
از حرفی که زد یه خورده ترسیدم و لرزشی تو تنم افتاد که مطمئنم این لرزش رو اونم حس کرد که پوزخندی زد،یدفعه اون پسری که نجاتم داده بود اومد جلو و من و عقب کشید و گفت:اسد باهاش کاری نداشته باش ....
من فهمیدم که اسمش اسد...
اسد گفت:با کی کار نداشته باشم من داشتم تو محوطه رانندگی میکردم این خانم بود که داشت اونجا راه میرفت،داشتم واسشون این موضوع رو توضیح میدادم تو چیکار داری حیدر؟؟
حیدر یه قدم به سمتش برداشت و رخ به رخ اسد وایستاد و گفت:از این به بعد من پشت این دخترم و اگه نزدیکش بشی با من طرفی،فهمیدی؟
اسد حرفی نزد و فقط یه پوزخند زد و همینطور داشتن به هم نگاه میکردن،مطمئن بودم که اگر یه خورده دیگه به این رفتاراشون ادامه بدن یه دعوایی میشه پس برای تمام شدن این موضوع گفتم:اقایون مشکلی نیست،میدونم که تقصیره خودم بوده پس بس کنید دیگه،اوناهم از هم دور شدن....
اسد به سمت ماشینش رفت ولی حیدر کنار من موند و منتظر شد که اسد بره بعد از رفتنش گفتم:ممنونم اقای حیدر که نزاشتید ماشین زیرم کنه و میخواستم برم که گفت:ببخشید؟؟
برگشتم و گفتم:بله
گفت:همین فقط از من یه تشکر میکنید....
گفتم:پس چیکار کنم؟
گفت.............
خوشتون اومد لایک و نظر فراموش نشه

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان پارت 14

۳ لایک
۲ نظر

سوربهی
از حرفی که زد یه خورده ترسیدم و لرزشی تو تنم افتاد که مطمئنم این لرزش رو اونم حس کرد که پوزخندی زد،یدفعه اون پسری که نجاتم داده بود اومد جلو و من و عقب کشید و گفت:اسد باهاش کاری نداشته باش ....
من فهمیدم که اسمش اسد...
اسد گفت:با کی کار نداشته باشم من داشتم تو محوطه رانندگی میکردم این خانم بود که داشت اونجا راه میرفت،داشتم واسشون این موضوع رو توضیح میدادم تو چیکار داری حیدر؟؟
حیدر یه قدم به سمتش برداشت و رخ به رخ اسد وایستاد و گفت:از این به بعد من پشت این دخترم و اگه نزدیکش بشی با من طرفی،فهمیدی؟
اسد حرفی نزد و فقط یه پوزخند زد و همینطور داشتن به هم نگاه میکردن،مطمئن بودم که اگر یه خورده دیگه به این رفتاراشون ادامه بدن یه دعوایی میشه پس برای تمام شدن این موضوع گفتم:اقایون مشکلی نیست،میدونم که تقصیره خودم بوده پس بس کنید دیگه،اوناهم از هم دور شدن....
اسد به سمت ماشینش رفت ولی حیدر کنار من موند و منتظر شد که اسد بره بعد از رفتنش گفتم:ممنونم اقای حیدر که نزاشتید ماشین زیرم کنه و میخواستم برم که گفت:ببخشید؟؟
برگشتم و گفتم:بله
گفت:همین فقط از من یه تشکر میکنید....
گفتم:پس چیکار کنم؟
گفت.............
خوشتون اومد لایک و نظر فراموش نشه