در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت 619 سریال پرواز(هــــمراه با خـــلاصـــه)

۴ نظر
گزارش تخلف
♥♥♥кเคภค ♥♥♥
♥♥♥кเคภค ♥♥♥

سریال با آماده کردن ایملی شروع میشه .. ویوان میاد داخل و چکور اونو می بینه با لباس دامادی و جلوی گریه خودش رو می گیره و از اتاق میره و در اتاق بسته میشه . سورج عصبیه میاد توی حیاط یاد حرف های ایملی افتاد دست خودش رو می کوبه به درخت.. ایملی و ویوان میگن باورمون نمیشه و در مورد هفت بار چرخیدن دور آتیش میگن که یه بار دیگه این مراسم رو انجام بدیم .. بعد سورج همش دستشو به درخت می کوبه . رانجنا میاد دستشو می گیره.. سورج تعجب می کنه و رانجنا در مورد ایملی میگه . سورج میگه مواظب باش چس میگی من خوشم نمیاد از ایملی بد بشنوم .. بعد رانجنا میگه:تو میتونی اونا رو با هم ببینی؟؟ ... ویوان و ایملی با شمعی که گذاشتن روی زمین هفت بار دور آتیش می چرخن ... و میگن توی غم و شادی با هم هستن و مواظب بچه های آیندشون هستن .. بعد چکور جلوی پنجره برای ویوان و یملی دعا می کنه. سورج میاد پیش ویوان ... ایملی دست ویوان رو می گیره سورج هنگ کرده و میگه ببخشید و میره ((آخییییی بیچاره)) ... ایملی میگه چش بود و ویوان میگه نمی دونم.. بعد ویوان ایملی رو بوس می کنه و یک شب رو با هم میگذرونن ... سورج میگه من باید مثل قبل باشم بعد شراب میخوره و مست می کنه و چند تا زن میاره باهاشون میرقصههه ...
.

.

.

لااااااااااااااااایک کنیییییییییید + نظررررررررررررررر ... مچکرررررررررررررررم

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

قسمت 619 سریال پرواز(هــــمراه با خـــلاصـــه)

۱۵ لایک
۴ نظر

سریال با آماده کردن ایملی شروع میشه .. ویوان میاد داخل و چکور اونو می بینه با لباس دامادی و جلوی گریه خودش رو می گیره و از اتاق میره و در اتاق بسته میشه . سورج عصبیه میاد توی حیاط یاد حرف های ایملی افتاد دست خودش رو می کوبه به درخت.. ایملی و ویوان میگن باورمون نمیشه و در مورد هفت بار چرخیدن دور آتیش میگن که یه بار دیگه این مراسم رو انجام بدیم .. بعد سورج همش دستشو به درخت می کوبه . رانجنا میاد دستشو می گیره.. سورج تعجب می کنه و رانجنا در مورد ایملی میگه . سورج میگه مواظب باش چس میگی من خوشم نمیاد از ایملی بد بشنوم .. بعد رانجنا میگه:تو میتونی اونا رو با هم ببینی؟؟ ... ویوان و ایملی با شمعی که گذاشتن روی زمین هفت بار دور آتیش می چرخن ... و میگن توی غم و شادی با هم هستن و مواظب بچه های آیندشون هستن .. بعد چکور جلوی پنجره برای ویوان و یملی دعا می کنه. سورج میاد پیش ویوان ... ایملی دست ویوان رو می گیره سورج هنگ کرده و میگه ببخشید و میره ((آخییییی بیچاره)) ... ایملی میگه چش بود و ویوان میگه نمی دونم.. بعد ویوان ایملی رو بوس می کنه و یک شب رو با هم میگذرونن ... سورج میگه من باید مثل قبل باشم بعد شراب میخوره و مست می کنه و چند تا زن میاره باهاشون میرقصههه ...
.

.

.

لااااااااااااااااایک کنیییییییییید + نظررررررررررررررر ... مچکرررررررررررررررم