در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 56

۳۱ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

بچه ها این پارت و پارت بعدی 18+ .اگه دوست ندارین نخونین. من که مجبور شدم تایپشم کنم T_T

چرا اینقدر دوستداشتنی بود؟؟
هیچ جوابی واسش نداشت . اون کوکی بود. از اول دوستداشتنی بود و این هیچ دلیلی نداشت!! چون کوکی خودش یه دلیل بود ، یه دلیل واسه زندگی طولانی تهیونگ.
کوکی اولش از حضور تهیونگ چیزی نفهمید . خوب اون یه انسان بود. انسانی که کله اش توی بالشته و نزدیک خودشو خفه کنه!!
اما میتونست سنگینی وجود تهیونگو حس کنه. بازم جیک نمیزد. با اینکه داشت از خجالت اب میشد ، ترجیح میداد هیچ حرکتی نکنه.
شاید باورتون نشه ، ولی دو سه ساعت همونجوری سپری شد. بالاخره تهیونگ از جاش بلند شد. از ضربان قلب کوکی میفهمید که بیداره ، در ضمن استرس داره. شتید اگه هر پسره دیگه ای بود اتاقو ترک میکرد ، اما کیم تهیونگ ، کاریو که دوست داشت انجام داد.
رفت و کنار وکی دراز کشید.
-میدونم بیداری احمق . ضربان قلبت و صدای نفسات ، همه رو میشنوم .
کوکی بازم جیک نزد.
-درست مثل وقتی که توی آسایشگاه بودی. الانم دارم اونکارو میکنم. صدای نفسات ، صدای قلبت.
کوکی تکون کوچیکی خورد.
-هیچ میدونی چه قدر سخته بین اونهمه صدای نفس و ضربان قلب ، مال یه نفرو پیدا کنی؟
تهیونگ درحالی که دستشو مینداخت دور کوکی و اونو میچسبوند به خودش گفت.
-ولی واسه من اسون بود. میدونی چرا؟
گفت و پاشم انداخت روی کوکی .
-چون من عاشقتم.
وقتی اینو میگفت. یکم خودشو اورد بالاتر و صورت کوکی رو برگردوند سمت خودش.
کوکی محکم چشماشو بهم فشار میداد. مثلا خوابیده.
ولی قلبش خیلی خیلی تند تر از قبل میزد. انگار آتیشش زده باشن.
-ولی تو خوابی نه؟؟ بیدارم که نمیشی.
با پوزخند گفت و لبای کوکیو بوسید.
کوکی دیگه رسما یه تکون گنده خورد. کل بدنش یهو مثل یه مجسمه صاف شد.
تهیونگ همچنان داشت میبوسیدش! اون میدونست باید چیکار کنه.
کوکی جشماشو باز کرد.
"چطوری باید باهات مقابله کنم؟"
با خودش گفت و دستشو از زیر تهیونگ در اورد و به موهاش چنگ زد.
بعد از این کارش ، به وضوح لبخندی که روی لبای تهیونگ نشست و حس کرد.
بدنش داغ شده بود. بدن تهیونگم دیگه سرد نبود. اونم گرم شده بود. جالبه ، فقط کوکی میتونست توی شب گرمش کنه.
تهیونگ خیلی تشنه بود. نمیتونست خودشو نگه داره! حتی برای رسیدن به گردن کوکی صبر نکرد. همونجا لباشو گاز محکمی گرفت و باعث شد کوکی آه بلندی بکشه. واقعا دردش اومده بود.

نظرات (۳۱)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 56

۲۵ لایک
۳۱ نظر

بچه ها این پارت و پارت بعدی 18+ .اگه دوست ندارین نخونین. من که مجبور شدم تایپشم کنم T_T

چرا اینقدر دوستداشتنی بود؟؟
هیچ جوابی واسش نداشت . اون کوکی بود. از اول دوستداشتنی بود و این هیچ دلیلی نداشت!! چون کوکی خودش یه دلیل بود ، یه دلیل واسه زندگی طولانی تهیونگ.
کوکی اولش از حضور تهیونگ چیزی نفهمید . خوب اون یه انسان بود. انسانی که کله اش توی بالشته و نزدیک خودشو خفه کنه!!
اما میتونست سنگینی وجود تهیونگو حس کنه. بازم جیک نمیزد. با اینکه داشت از خجالت اب میشد ، ترجیح میداد هیچ حرکتی نکنه.
شاید باورتون نشه ، ولی دو سه ساعت همونجوری سپری شد. بالاخره تهیونگ از جاش بلند شد. از ضربان قلب کوکی میفهمید که بیداره ، در ضمن استرس داره. شتید اگه هر پسره دیگه ای بود اتاقو ترک میکرد ، اما کیم تهیونگ ، کاریو که دوست داشت انجام داد.
رفت و کنار وکی دراز کشید.
-میدونم بیداری احمق . ضربان قلبت و صدای نفسات ، همه رو میشنوم .
کوکی بازم جیک نزد.
-درست مثل وقتی که توی آسایشگاه بودی. الانم دارم اونکارو میکنم. صدای نفسات ، صدای قلبت.
کوکی تکون کوچیکی خورد.
-هیچ میدونی چه قدر سخته بین اونهمه صدای نفس و ضربان قلب ، مال یه نفرو پیدا کنی؟
تهیونگ درحالی که دستشو مینداخت دور کوکی و اونو میچسبوند به خودش گفت.
-ولی واسه من اسون بود. میدونی چرا؟
گفت و پاشم انداخت روی کوکی .
-چون من عاشقتم.
وقتی اینو میگفت. یکم خودشو اورد بالاتر و صورت کوکی رو برگردوند سمت خودش.
کوکی محکم چشماشو بهم فشار میداد. مثلا خوابیده.
ولی قلبش خیلی خیلی تند تر از قبل میزد. انگار آتیشش زده باشن.
-ولی تو خوابی نه؟؟ بیدارم که نمیشی.
با پوزخند گفت و لبای کوکیو بوسید.
کوکی دیگه رسما یه تکون گنده خورد. کل بدنش یهو مثل یه مجسمه صاف شد.
تهیونگ همچنان داشت میبوسیدش! اون میدونست باید چیکار کنه.
کوکی جشماشو باز کرد.
"چطوری باید باهات مقابله کنم؟"
با خودش گفت و دستشو از زیر تهیونگ در اورد و به موهاش چنگ زد.
بعد از این کارش ، به وضوح لبخندی که روی لبای تهیونگ نشست و حس کرد.
بدنش داغ شده بود. بدن تهیونگم دیگه سرد نبود. اونم گرم شده بود. جالبه ، فقط کوکی میتونست توی شب گرمش کنه.
تهیونگ خیلی تشنه بود. نمیتونست خودشو نگه داره! حتی برای رسیدن به گردن کوکی صبر نکرد. همونجا لباشو گاز محکمی گرفت و باعث شد کوکی آه بلندی بکشه. واقعا دردش اومده بود.