در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن ویکو پارت اخر

۹ نظر گزارش تخلف
Nazz_bano
Nazz_bano

اگر دوست ندارید این پارت و نخونید ...بالای هیجده
نتونست حرفاشو کامل کنه بخاطر اینکه کوکی این فرصتو ازش گرفتو با لباش مهر خاموشی به لباش زد/تهیونگ از این بوسه ی ناگهانی کوکی شوکه شده بود و سعی داشت موقعیت و درک کنه ولی وقتی دستای کوکی لای موهاش به حرکت در اومد تهیونگ چشماشو بست و همراهیش کرد اما چیزی نگذشت که بوسه ی ارومشون تبدیل به یه بوسه ی داغ و خشن شد کوکی دکمه های پیرهن تهیونگ و باز میکرد و اونو به سمت اتاقشون هدایت میکرد هولش داد و تهیونگ و انداخت رو تخت و خودش رو پاهاش نشست تهیونگ هم درحالی ک کوکی رو پاهاش بود نشست و باز هم غرق بوسیدن هم شدن تهیونگ پیرهن کوکیو با یه حرکت از تنش در اوورد و به گوشه ی اتاق پرت کرد/بازو های کوکیو گرفت و کوکیو پرت کرد رو تخت و رو سرش خم شد پیشونیشو گذاشت رو پیشونیه کوکیو اروم با نفسای تند گفت...دوستت دارم کوک
کوکی دستاشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و گفت پس دیگه ترکم نکن
بغض کرد و اشکاش اروم به گوشه ی چشماش راهشونو پیدا کردن تهیونگ روی چشماشو بوسید و سعی کرد با بوسه عای ارومش کوکی و اروم کن ولی کوکی از این دوری خیلی اذیت شده بود تهیونگ بوسه عای ریزی زیرگلوی کوکی نشوند و گفت فک میکردم به زمان نیاز داری منو ببخش عشقم:( کوکی به چشمای تهیونگ خیره شد و گفت دوستت دارم تهیونگ...خیلی زیاد

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن ویکو پارت اخر

۲۴ لایک
۹ نظر

اگر دوست ندارید این پارت و نخونید ...بالای هیجده
نتونست حرفاشو کامل کنه بخاطر اینکه کوکی این فرصتو ازش گرفتو با لباش مهر خاموشی به لباش زد/تهیونگ از این بوسه ی ناگهانی کوکی شوکه شده بود و سعی داشت موقعیت و درک کنه ولی وقتی دستای کوکی لای موهاش به حرکت در اومد تهیونگ چشماشو بست و همراهیش کرد اما چیزی نگذشت که بوسه ی ارومشون تبدیل به یه بوسه ی داغ و خشن شد کوکی دکمه های پیرهن تهیونگ و باز میکرد و اونو به سمت اتاقشون هدایت میکرد هولش داد و تهیونگ و انداخت رو تخت و خودش رو پاهاش نشست تهیونگ هم درحالی ک کوکی رو پاهاش بود نشست و باز هم غرق بوسیدن هم شدن تهیونگ پیرهن کوکیو با یه حرکت از تنش در اوورد و به گوشه ی اتاق پرت کرد/بازو های کوکیو گرفت و کوکیو پرت کرد رو تخت و رو سرش خم شد پیشونیشو گذاشت رو پیشونیه کوکیو اروم با نفسای تند گفت...دوستت دارم کوک
کوکی دستاشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و گفت پس دیگه ترکم نکن
بغض کرد و اشکاش اروم به گوشه ی چشماش راهشونو پیدا کردن تهیونگ روی چشماشو بوسید و سعی کرد با بوسه عای ارومش کوکی و اروم کن ولی کوکی از این دوری خیلی اذیت شده بود تهیونگ بوسه عای ریزی زیرگلوی کوکی نشوند و گفت فک میکردم به زمان نیاز داری منو ببخش عشقم:( کوکی به چشمای تهیونگ خیره شد و گفت دوستت دارم تهیونگ...خیلی زیاد