فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 20
خدایا از دست این پسره !! مگه نمیدونه دوییدن میتونه دوباره زخمشو باز کنه ؟!
بدون اینکه به چیزی فک کنم دوییدم دنبالش . دیدم رفت تو یه کوچه . منم بدون مکث رفتم تو اون کوچه .
از چیزی که میدیدم شوکه شدم .
جونگ کوک جلوی من وایساده بود اما پشتش بهم بود .
با صدای بلند و عصبی داد زد ـ عوضی دزد ! فک نکن میزارم انقد راحت فرار کنی !
اون مرده که جلوش بود با یه اشاره آدماشو ریخت اونجا . یه 6ـ7 نفری بودن . هرکدوم یه چیزی تو دستشون بود . چاقو ، هفت تیر ، باتون ...
شش نفر با یه نفر !؟
جونگ کوک بیش از حد تنها بود .
گوشیمو دراوردم تا به دوستاش خبر بدم ... یهو یه چیزی یادم افتاد و با کف دستم زدم تو پیشونیم .
من ـ اخه احمق مگه شمارشونو داری ؟! -ــــــ-
جونگ کوک ـ د یالا بیاین جلو دیگه .
هجوم اوردن سمتش . هر ضربه ای که میخواستن بهش بزنن کاملا ماهرانه میزد ناکارشون میکرد .
چشام گرد شد 0ـ0
این پسر واقعا بلد بود مبارزه کنه ... فوق العاده مبارزه میکرد !
با مبارزه ای که جونگ کوک میکرد تابلو بود لیدر اون گروهه ترسیده .
بعد اینکه اخریشونو هم زد تفنگ یکیشونو برداشت و برگشت سمت لیدرشون .
جونگ کوک ـ یا اون چیزی که ورداشتیو بهم پس میدی یا یه گلوله حرومت میکنم !
مرده سریع با دستای لرزون یه چیزیو از دستش بیرون آورد . تاریک بود و نمیتونستم بفهمم اون چیه .
جونگ کوک اونو از دستش گرفت ، گذاشت تو جیبش و دوباره تفنگو گرفت سمت اون مرده .
مرد ـ و..وایسا ! تو .. تو خودت گفتی اگه بدمش باهام کاری نداری !
جونگ کوک پوزخند زد ـ نمیشه دروغ گفت ؟
یکم رفتم جلو ـ جونگ کوک بزارش کنار !
سریع برگشت بهم یه نگاهی انداخت و دوباره سمت اون مرده برگشت .
جونگ کوک ـ اینجا چیکار میکنی ؟ نباید اینجا باشی !
من ـ جونگ کوک بزار بره . اگه شلیک کنی میری زندان .
جونگ کوک پوزخند زد ـ هه ! و اگه بهت بگم برام مهم نیس چی میگی ؟!
با تعجب بهش نگاه کردم . داشت شوخی میکرد ؟! هیچکسسس نمیخواد بره زندان !
من ـ یکم فک کن . اگه دوستات بفهمن چی میشه ؟
با حرص داد زد ـ مگه بهت نگفتم جوری وانمود نکن که انگاری نگرانمی ؟!
بعد سریع شلیک کرد .
چشامو بستم ...
نظرات (۳)