فن فیکشن ویکوک پارت دوم
اونم بخاطر یه اشتباه احمقانه بخاطر یه مستیه بی موقع بخاطر صحنه ای که هیچوقت نباید اتفاق می افتاد اونم جلوی عشقش جلوی کوکی/سرشو انداخت پایین و اروم زمزمه کرد من میرم/چون همه ی اینا تقصیر منه/فقط از اینجا نرو خواهش میکنم/من میرم/سرشو اوورد بالا و کوکی تونست اشکای تهیونگ و ببینه یه چیزی توی قفسه ی سینش شکست/اشکای تهیونگ به قلبش خنجر میزد/میخواست بره جلو و اشکاشو پاک کنه رو چشماشو ببوسه بهش بگه ک دوسش داره حتی اگر خیانت کرده باشه حتی اگر جلوی اون یه دخترو بوسیده باشه و باهاش به یه هتل رفته باشه/حتی اگر اون دیگه دوسش نداشته باشه ولی غرورش این اجازه رو بهش نمیداد/فقط تونست به تهیونگ پشت کنه تا تهیونگ اشکاشو نبینه/تهیونگ دستشو سمت شونه ی جانگ کوک دراز کرد تا برای بار اخر بغلش کنه اما نتونست و اخرین نگاه و وقتی که داشت از در خارج میشد به شونه های لرزون کوکی انداخت و رفت...:(
دوماه بعد...
نظرات (۲)