چانیول با استرس به بکهیون نگاه کرد . باید بهش بگه ؟ یه قدم سمت بک برداشت اما همون جا وایساد .
" چجوری بهش بگم ؟! "
جونگین یهو شلوار چان رو گرفت ــ بابایی .
چان نشست تا همقد جونگین بشه ــ جانم عزیزم ؟
جونگین سی دی کارتون رو به چان نشون داد و لبخند زد ــ پورورو ^^ جونگین میخواد اینو ببینه
چان سمت تلویزیون رفت . جونگین تند تند ادای پورورو رو ( چقد رو 0ـ0 خخ ) در میاورد .
بکهیون که کنارشون رو مبل نشسته بود اصلا نمیتونست رو مجله ی دستش تمرکز کنه . سرشو از مجله بلند کرد و دید جونگین گردن چانو محکم بغل کرده و تند تند لپ چانو میکشه و ریز میخنده .
بکهیون نتونست با دیدن این صحنه جلوی لبخندشو بگیره . قبل از اینکه چان بتونه لبخندشو ببینه ، بک سرشو پایین انداخته بود .
بک حس کرد یه نفر کنارش رو مبل نشست . میدونست اون یه نفر چانیوله .
چان ــ اممم بکهیون .
بک مجله رو بست و گذاشت کنار ــ بله چان ؟
چانیول استرس داشت و به قیافه ی بک نگاه نمیکرد ــ باید یه چیزی بهت بگم .
بک ــ و اون چیه ؟
فکرای بدی از دل بکهیون میگذشت .
" قرار نیس منو ترک کنه ، اره ؟ چی کار کنم من ؟ جونگین ؟ بدون چانیول نمیتونه ... چرا چان بهم نگاه نمیکنه ؟؟ "
چانیول ــ راستشو بخوای .... من یه خونه دارم .
بک ــ چی ؟
چان ــ امممم من یه خونه دارم . کلی پس انداز کردمو تونستم یکی بخرم .
بک ــ و ؟
چان ــ بریم اونجا . میدونی ، میتونیم جونگینو تو یه خونه ی بهتر بزرگش کنیم . حیاطش بزرگه و جونگین میتونه راحت بازی کنه ... کلا بزرگ تره و
یهو بکهیون محکم بغلش کرد .چانیول شوکه شده بود اما به خودش اومد و اونم بک رو بغل کرد .
یهو تیشرت بکهیون کشیده شد . بک از چان جدا شد و به جونگینی نگاه کرد که بهشون خیره شده بود .
جونگین دستاشو بالا برد ــ مامانی . جونگینم بغل میخواد .
بک به چانیول نگاه کرد و با صورت قرمز شده ی چان رو به رو شد .یهو انگار بک به خودش اومد . از چان دور شد و جونگینو گرفت بغلش .
بک‌ ــ ب..ببخشید .
چان سریع گفت ــ ن..نه نه . عیب نداره
بکهیون بلند شد و جونگینو داد بغل چان ــ اممم م..میرم یه چیزی برا جونگین حاضر کنم بخوره .
چان ــ ب..باشه .
بک پشتشو کرد به چان ــ‌و باشه . بریم اونجا .
اینو گفت و سریع دویید سمت اشپزخونه .
چان با لبخند برگشت سمت جونگین ــ باباییت خوب داره جلو میره .نه؟ ^^