در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۱۲۷

۱۰ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

جنبه داری بخون
آیرا داخل اتاق که اومد عقب رفتم ، و کنار ایستادم
-a- ناکا-چان، لطفا برو بیرون،
*خواستم بیرون برم که ساکورا دستمو گرفت و گفت: موقع رفتن‌ صبر کن تا برای بدرقه ات بیام
* لبخندی زدم و گفتم: چشم
* از اتاق که بیرون رفتم، با خودم فکر کردم این دوتا اینقدر باهم صمیمی هستن که حتی ساکورا توی خونه آیرا یه اتاق اختصاصی داره،
که یهو صدای آخ ساکورا رو شنیدم، و بعد صدای آیرا رو که گفت: آروم باش پسر، اینهمه سروصدا نکن
*با صدای آخ دوباره ای که شنیدم دیگه طاقت نیوردم و یواش در رو کنار دادم،
و با کمک قدرت ساکورا طوری به داخل سرک کشیدم که کسی نفهمید
...ساکورا رو لخت روی تخت دیدم و آیرا هم روی کمرش نشسته بود به سختی خودمو کنترل کردم تا مثل بار قبل صدایی نزنم،
ساکورا دستشو روی شونه اش گذاشت و گفت: من نتونستم زخمو خوب ببینم ،اما نباید زیاد بد باشه، چون درد زیادی حس نمیکنم،
*آیرا زخم ساکورا رو لیسید و بعد مقداری ضُماد روی شونه ساکورا مالید و گفت: میتونست بدتر از این هم باشه،اون هنوز ناشیه،اما حداقل جونت رو نجات داده، خیلی شانس اوردی‌ که از نیروت بهش‌ داده بودی، اما کاش به منم میگفتی!
-s-گفتی کیجا نمیخواد به ناکا آموزش بده!
- a- آره، برای همین تو جشن تولدت هم شرکت نکرد
-s- بخاطر اینه که «ناکا» ردش کرد؟
-a- تا حالا کسی رو حرفش نه، نیورده بود،...اگه ناکا رو، بُرده بود اون اتفاق هم برای تو نمی افتاد
-s- تو بودی که عصبیش کردی، آیرا
- a- من که حرفی بهش نزدم...
*بعد آیرا از روی کمرساکورا بلند شد و گفت: چیزی نمونده بود امروز به جای تولدت،بشه روز عزات،... خوشحالم که هستی تا بتونم بهت بگم تولد بیست سالگیت رو مبارک
- s- ممنون
*بعد ساکورا همینطور که چشمهاشو بسته بود گفت:
آیرا...من از امروز برادر ناکا شدم، کاش تو هم همین کارو میکردی،
به هرحال هرچقدر هم سعی کنیم، اون فقط عشق یکی تو قلبشه
*آیرا لحافو روی ساکورا کشید،
...آرام از اتاق بیرون اومدم و جلوی اتاق دِن رفتم و در زدم، و داخل رفتم، ولی دیدم خوابیده...
کنار دریاچه رفتم و نشستم، هنوز هم داشتن برای ساکورا آتش بازی میکردن،
که یهو آیرا رو دیدم که خندید و گفت:باز اینجایی؟! ...هاجیمه تو‌خونه منتظرته
*وقتی برگشتم،بلافاصله هاجیمه بغلم زد و روی دوشش گذاشتمو گفت: دیگه تفریح بسه ما میریم،
-n- اوی، باز که منو وارونه بغل کردی،هاجیمه!!!!!
ادامه دارد

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۱۲۷

۱۳ لایک
۱۰ نظر

جنبه داری بخون
آیرا داخل اتاق که اومد عقب رفتم ، و کنار ایستادم
-a- ناکا-چان، لطفا برو بیرون،
*خواستم بیرون برم که ساکورا دستمو گرفت و گفت: موقع رفتن‌ صبر کن تا برای بدرقه ات بیام
* لبخندی زدم و گفتم: چشم
* از اتاق که بیرون رفتم، با خودم فکر کردم این دوتا اینقدر باهم صمیمی هستن که حتی ساکورا توی خونه آیرا یه اتاق اختصاصی داره،
که یهو صدای آخ ساکورا رو شنیدم، و بعد صدای آیرا رو که گفت: آروم باش پسر، اینهمه سروصدا نکن
*با صدای آخ دوباره ای که شنیدم دیگه طاقت نیوردم و یواش در رو کنار دادم،
و با کمک قدرت ساکورا طوری به داخل سرک کشیدم که کسی نفهمید
...ساکورا رو لخت روی تخت دیدم و آیرا هم روی کمرش نشسته بود به سختی خودمو کنترل کردم تا مثل بار قبل صدایی نزنم،
ساکورا دستشو روی شونه اش گذاشت و گفت: من نتونستم زخمو خوب ببینم ،اما نباید زیاد بد باشه، چون درد زیادی حس نمیکنم،
*آیرا زخم ساکورا رو لیسید و بعد مقداری ضُماد روی شونه ساکورا مالید و گفت: میتونست بدتر از این هم باشه،اون هنوز ناشیه،اما حداقل جونت رو نجات داده، خیلی شانس اوردی‌ که از نیروت بهش‌ داده بودی، اما کاش به منم میگفتی!
-s-گفتی کیجا نمیخواد به ناکا آموزش بده!
- a- آره، برای همین تو جشن تولدت هم شرکت نکرد
-s- بخاطر اینه که «ناکا» ردش کرد؟
-a- تا حالا کسی رو حرفش نه، نیورده بود،...اگه ناکا رو، بُرده بود اون اتفاق هم برای تو نمی افتاد
-s- تو بودی که عصبیش کردی، آیرا
- a- من که حرفی بهش نزدم...
*بعد آیرا از روی کمرساکورا بلند شد و گفت: چیزی نمونده بود امروز به جای تولدت،بشه روز عزات،... خوشحالم که هستی تا بتونم بهت بگم تولد بیست سالگیت رو مبارک
- s- ممنون
*بعد ساکورا همینطور که چشمهاشو بسته بود گفت:
آیرا...من از امروز برادر ناکا شدم، کاش تو هم همین کارو میکردی،
به هرحال هرچقدر هم سعی کنیم، اون فقط عشق یکی تو قلبشه
*آیرا لحافو روی ساکورا کشید،
...آرام از اتاق بیرون اومدم و جلوی اتاق دِن رفتم و در زدم، و داخل رفتم، ولی دیدم خوابیده...
کنار دریاچه رفتم و نشستم، هنوز هم داشتن برای ساکورا آتش بازی میکردن،
که یهو آیرا رو دیدم که خندید و گفت:باز اینجایی؟! ...هاجیمه تو‌خونه منتظرته
*وقتی برگشتم،بلافاصله هاجیمه بغلم زد و روی دوشش گذاشتمو گفت: دیگه تفریح بسه ما میریم،
-n- اوی، باز که منو وارونه بغل کردی،هاجیمه!!!!!
ادامه دارد