در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 21

۶ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

دیدم صدایی نیومد . آروم چشامو باز کردم .... وای خدا .... شلیک کرده بود به دیوار کنار اون مرد .
نفس راحت کشیدم .
جونگ کوک سمتم اومد و تو گوشم زمزمه کرد ـ دختره ی خنگ .. فک کردی واقعا میخوام بکشمش ؟!
بعدشم راهشو کشید و رفت .
ولی مگه من دست وردار بودم .. دوییدم دنبالش .
جونگ کوک ـ چی میخوای تو ؟
میخواستم ببینم چی انقد مهم بود که بخاطر پس گرفتنش انقد تلاش کرد .
مچشو گرفتم تا وایسه .
جونگ کوک با حرص داد زد ـ گمشـــو !
من ـ اون چی بود ؟ چی انقد مهم بود که جونتو به خطر انداختی ؟
دستشو از دستم کشید بیرون ـ داری درمورد چی حرف میزنی ؟ .. مبارزه ی چرتی بود .
دستمو گذاشتم رو سینش و فشار آرومی دادم ـ‌ یادت رفته ؟
قیافش از درد توهم رفت .
جونگ کوک ـ مگه بهت نگفتم ..
نزاشتم حرفشو کامل کنه. با عصبانیت گفتم ـ که وانمود به نگران بودن نکنم ؟ .. تو یه احمق واقعی هستی . اگه واقعا نگرانت نبودم تا حالا رفته بودم .
به ابروشو داد بالا ـ و چرا ؟ ... چرا نگرانمی ؟
دهنمو باز کردم تا جواب بدم ولی هیچ جوابی پیدا نکردم . واقعا چرا ؟ ... چرا انقد نگران زخمش بودم ؟ ... اولین بارم نبود که زخم میدیدم .
آروم سرمو بردم پایین و چشمم افتاد به اون چیز تو دستش . اون ... ؟
نه ... امکان نداره ...
جونگ کوک فهمید اون چیز تو دستشو دیدم و سریع قایمش کرد . جلو رفتم و دستشو گرفتم . انگشتاشو باز کردم تا واضح ببینمش .
صدام از ته چاه درمیومد ـ جونگ کوک .... چرا ... چرا این تو دست توعه .... ؟
این دفعه جونگ کوک با تعجب بهم خیره شد ـ اینو ... میشناسی ؟
تو دستاش یه گردنبند نقره ای خیلی زیبا بود به شکل یه پروانه ی مشکی ... پشتشو برگردوندم . روش نوشته شده بود
" پروانه ی مشکی "
چشام گرد شد .
واقعا خودش بود ...
فک میکردم ... دیگه نمیبینمش ...
دستمو جلو بردم تا بگیرمش اما جونگ کوک عقب برد
جونگ کوک ـ دارم بهت میگم اینو میشناسی ؟
مکث کردم . آروم سرمو بلند کردم ـ چه فرقی میکنه ؟
جونگ کوک ـ مهمه . برای من مهمه !
این دفعه این من بودم که کنجکاو شدم . چرا براش مهم بود ؟ قبلا اتفاقی افتاده که من ازش بیخبرم ؟
یهو جدی شدم ـ از کجا گیرش آوردی ؟ ... فک میکردم دوباره نمیبینمش .
جونگ کوک با تعجب نگام کرد ـ دوباره ؟ .... پس میشناسیش .

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 21

۱۵ لایک
۶ نظر

دیدم صدایی نیومد . آروم چشامو باز کردم .... وای خدا .... شلیک کرده بود به دیوار کنار اون مرد .
نفس راحت کشیدم .
جونگ کوک سمتم اومد و تو گوشم زمزمه کرد ـ دختره ی خنگ .. فک کردی واقعا میخوام بکشمش ؟!
بعدشم راهشو کشید و رفت .
ولی مگه من دست وردار بودم .. دوییدم دنبالش .
جونگ کوک ـ چی میخوای تو ؟
میخواستم ببینم چی انقد مهم بود که بخاطر پس گرفتنش انقد تلاش کرد .
مچشو گرفتم تا وایسه .
جونگ کوک با حرص داد زد ـ گمشـــو !
من ـ اون چی بود ؟ چی انقد مهم بود که جونتو به خطر انداختی ؟
دستشو از دستم کشید بیرون ـ داری درمورد چی حرف میزنی ؟ .. مبارزه ی چرتی بود .
دستمو گذاشتم رو سینش و فشار آرومی دادم ـ‌ یادت رفته ؟
قیافش از درد توهم رفت .
جونگ کوک ـ مگه بهت نگفتم ..
نزاشتم حرفشو کامل کنه. با عصبانیت گفتم ـ که وانمود به نگران بودن نکنم ؟ .. تو یه احمق واقعی هستی . اگه واقعا نگرانت نبودم تا حالا رفته بودم .
به ابروشو داد بالا ـ و چرا ؟ ... چرا نگرانمی ؟
دهنمو باز کردم تا جواب بدم ولی هیچ جوابی پیدا نکردم . واقعا چرا ؟ ... چرا انقد نگران زخمش بودم ؟ ... اولین بارم نبود که زخم میدیدم .
آروم سرمو بردم پایین و چشمم افتاد به اون چیز تو دستش . اون ... ؟
نه ... امکان نداره ...
جونگ کوک فهمید اون چیز تو دستشو دیدم و سریع قایمش کرد . جلو رفتم و دستشو گرفتم . انگشتاشو باز کردم تا واضح ببینمش .
صدام از ته چاه درمیومد ـ جونگ کوک .... چرا ... چرا این تو دست توعه .... ؟
این دفعه جونگ کوک با تعجب بهم خیره شد ـ اینو ... میشناسی ؟
تو دستاش یه گردنبند نقره ای خیلی زیبا بود به شکل یه پروانه ی مشکی ... پشتشو برگردوندم . روش نوشته شده بود
" پروانه ی مشکی "
چشام گرد شد .
واقعا خودش بود ...
فک میکردم ... دیگه نمیبینمش ...
دستمو جلو بردم تا بگیرمش اما جونگ کوک عقب برد
جونگ کوک ـ دارم بهت میگم اینو میشناسی ؟
مکث کردم . آروم سرمو بلند کردم ـ چه فرقی میکنه ؟
جونگ کوک ـ مهمه . برای من مهمه !
این دفعه این من بودم که کنجکاو شدم . چرا براش مهم بود ؟ قبلا اتفاقی افتاده که من ازش بیخبرم ؟
یهو جدی شدم ـ از کجا گیرش آوردی ؟ ... فک میکردم دوباره نمیبینمش .
جونگ کوک با تعجب نگام کرد ـ دوباره ؟ .... پس میشناسیش .