در حال بارگذاری ویدیو ...

Family Next Door _ چانبک.نامجین _ پارت 24

۲۲ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

بک ــ اولین بوست با کی بود ؟
چان ــ می..میشه جواب ندم ؟
بک بازوهاشو بغل کرد ــ خیر نمیشه .
چانیول زمزمه کرد ــ ت..تو
بک ــ‌ بلــه ؟؟
چان ــ اینطوری نگووو .
بک ــ چیزی که سوهو هیونگ گفت حقیقت داره ؟
چان ــ اگه قرار گذاشتن با یه دختر رو که فقط 20 روز طول کشید حساب نکنی ، اره .امیدوارم از ازدواج باهام پشیمون نشده باشی .
بک میخواست محکم چانو بزنه . تا حالا آدمی مثل چان ندیده بود . هر کلمه ای که چانیول میگفت ، انگار از پشیمونی درمورد ازدواجشون کمتر میکرد .
بکهیون خمیازه کشید ــ نصف شب شد .
چانیول ــ پاشو پاشو . باید بخوابی .
بکهیون بلند شد و سمت تخت رفت . چانیول هم بلند شد و سمت تخت رفت اما سرجاش وایساد .
" گیج شدممم . بالاخره ما الان ازدواج کردیم . ولی نه ! بهتره برم رو کاناپه بخوابم . "
بکهیون سمت چانیول برگشت ــ کجا میری ؟
چانیول ــ اممم ... بخوابم ؟
بک احساس گناه میکرد ــ کجا ؟ رو مبل ؟ نمیدونی رو مبل بخوابی ، تا صبح کمردرد میگیری ؟
چانیول ــ چی ؟
بکهیون نفس عمیق کشید و چشماشو بست ــ چوناولینشبمونه بیاروتختبخواب .
چانیول با چشای گیج به بکهیون زل زد ــ هیچی نفهمیدم @ ــ @
بکهیون ــ بگو اره .
چانیول ــ‌ اممم ... اره ؟
بک دست چانیول رو گرفت و سمت تخت برد .
خودش هم اون یکی طرف تخت رفت و دراز کشید . سایز تخت کینگ بود پس فاصله بینشون زیاد بود .
بک ــ بگیر بخواب .
چان ـــ عیبی نداره ؟
بک ــ گفتم بگیر بخواب -ــــ-
دراز کشید و پشتشو سمت بکهیون کرد . نفس عمیق کشید و سعی کرد بخوابه . بکهیون هم روشو سمت کمر چانیول کرد . بهش خیره شد تا اینکه کم کم پلکاش سنگین شد و خوابش برد ...

نظرات (۲۲)

Loading...

توضیحات

Family Next Door _ چانبک.نامجین _ پارت 24

۱۷ لایک
۲۲ نظر

بک ــ اولین بوست با کی بود ؟
چان ــ می..میشه جواب ندم ؟
بک بازوهاشو بغل کرد ــ خیر نمیشه .
چانیول زمزمه کرد ــ ت..تو
بک ــ‌ بلــه ؟؟
چان ــ اینطوری نگووو .
بک ــ چیزی که سوهو هیونگ گفت حقیقت داره ؟
چان ــ اگه قرار گذاشتن با یه دختر رو که فقط 20 روز طول کشید حساب نکنی ، اره .امیدوارم از ازدواج باهام پشیمون نشده باشی .
بک میخواست محکم چانو بزنه . تا حالا آدمی مثل چان ندیده بود . هر کلمه ای که چانیول میگفت ، انگار از پشیمونی درمورد ازدواجشون کمتر میکرد .
بکهیون خمیازه کشید ــ نصف شب شد .
چانیول ــ پاشو پاشو . باید بخوابی .
بکهیون بلند شد و سمت تخت رفت . چانیول هم بلند شد و سمت تخت رفت اما سرجاش وایساد .
" گیج شدممم . بالاخره ما الان ازدواج کردیم . ولی نه ! بهتره برم رو کاناپه بخوابم . "
بکهیون سمت چانیول برگشت ــ کجا میری ؟
چانیول ــ اممم ... بخوابم ؟
بک احساس گناه میکرد ــ کجا ؟ رو مبل ؟ نمیدونی رو مبل بخوابی ، تا صبح کمردرد میگیری ؟
چانیول ــ چی ؟
بکهیون نفس عمیق کشید و چشماشو بست ــ چوناولینشبمونه بیاروتختبخواب .
چانیول با چشای گیج به بکهیون زل زد ــ هیچی نفهمیدم @ ــ @
بکهیون ــ بگو اره .
چانیول ــ‌ اممم ... اره ؟
بک دست چانیول رو گرفت و سمت تخت برد .
خودش هم اون یکی طرف تخت رفت و دراز کشید . سایز تخت کینگ بود پس فاصله بینشون زیاد بود .
بک ــ بگیر بخواب .
چان ـــ عیبی نداره ؟
بک ــ گفتم بگیر بخواب -ــــ-
دراز کشید و پشتشو سمت بکهیون کرد . نفس عمیق کشید و سعی کرد بخوابه . بکهیون هم روشو سمت کمر چانیول کرد . بهش خیره شد تا اینکه کم کم پلکاش سنگین شد و خوابش برد ...