در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 24

۸۲ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

صدای قدم های یه نفر میومد .
بعد پیشونیم سرد شد . انگار یه چیزی گذاشتن روش . آروم چشامو باز کردم . یه پسر کنارم نشسته بود ولی نمیتونستم قیافشو تشخیص بدم .
خواستم بلند شم و بشینم . نمیفهمیدم کجام . چون همه چی سفید بود میشد حدس زد تو بیمارستانم .
ولی وسایل بیشتر مال یه اتاق بودن تا بیمارستان .
ـ بیدار شدی ... خوبی ؟
صدا خیلی آشنا بود .
آکیرا ؟
سرمو تکون دادم . نه . شبیه خونه ی یوکی نبود . درضمن من صدای آکیرا یادم نبود ولی این صدا شدید آشنا بود .
من ـ من کجام ؟ ... چی شده ؟
اون شخص نشست کنارم و یه لیوان آب داد دستم ـ خونه ی منی . بخور اینو .... جلوی کمد دوستت پیدات کردم .بیهوش بودی . یخورده هم خون بالا آورده بودی انگار .
یکم از آبو خوردم ـ حال یوکی خوبه ؟
+ اره خوبه . راستی چه اتفاقی افتاده بود ؟
دستمو مشت کردم ـ هیچی .
بهش نگاه کردم ـ وی ؟! 0ـ0
وی ـ اشتباه برداشت نکن . فقط کاری که برای جونگ کوک کردیو دارم جبران میکنم .
من ـ جونگ کوک .
وی با سر تایید کرد ـ شنیدم دنبالت بود . انگار خیلی مهم بود .
من ـ ا..اینجاس ؟
وی ـ نه . اینجا نیس . نگران نباش . اگرم بود بود نمیزاشتم بری چون حالت خوب نیس ... چرا از رودررو شدن باهاش میترسی ؟
من ـ میشه یه سوالی ازت بپرسم ؟..جونگ کوک اون گردنبند رو از کجا آورده ؟
وی سکوت کرد .... تو چشام خیره شد ـ چی ازش میدونی ؟
چیزی نگفتم .
وی ـ جنی ؟ خوبی ؟
لبخند زدم ـ اره خوبم .
وی ـ اممم مطمعنی ؟
من ـ اره اره . چرا میپرسی ؟
وی یکم سکوت کرد . بلند شد و دستمو گرفت .
من ـ چیه ؟ 0ـ0
وی با اخم به چشام خیره شد ـ جنی متوجه شدی داری میلرزی ؟!

نظرات (۸۲)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 24

۲۱ لایک
۸۲ نظر

صدای قدم های یه نفر میومد .
بعد پیشونیم سرد شد . انگار یه چیزی گذاشتن روش . آروم چشامو باز کردم . یه پسر کنارم نشسته بود ولی نمیتونستم قیافشو تشخیص بدم .
خواستم بلند شم و بشینم . نمیفهمیدم کجام . چون همه چی سفید بود میشد حدس زد تو بیمارستانم .
ولی وسایل بیشتر مال یه اتاق بودن تا بیمارستان .
ـ بیدار شدی ... خوبی ؟
صدا خیلی آشنا بود .
آکیرا ؟
سرمو تکون دادم . نه . شبیه خونه ی یوکی نبود . درضمن من صدای آکیرا یادم نبود ولی این صدا شدید آشنا بود .
من ـ من کجام ؟ ... چی شده ؟
اون شخص نشست کنارم و یه لیوان آب داد دستم ـ خونه ی منی . بخور اینو .... جلوی کمد دوستت پیدات کردم .بیهوش بودی . یخورده هم خون بالا آورده بودی انگار .
یکم از آبو خوردم ـ حال یوکی خوبه ؟
+ اره خوبه . راستی چه اتفاقی افتاده بود ؟
دستمو مشت کردم ـ هیچی .
بهش نگاه کردم ـ وی ؟! 0ـ0
وی ـ اشتباه برداشت نکن . فقط کاری که برای جونگ کوک کردیو دارم جبران میکنم .
من ـ جونگ کوک .
وی با سر تایید کرد ـ شنیدم دنبالت بود . انگار خیلی مهم بود .
من ـ ا..اینجاس ؟
وی ـ نه . اینجا نیس . نگران نباش . اگرم بود بود نمیزاشتم بری چون حالت خوب نیس ... چرا از رودررو شدن باهاش میترسی ؟
من ـ میشه یه سوالی ازت بپرسم ؟..جونگ کوک اون گردنبند رو از کجا آورده ؟
وی سکوت کرد .... تو چشام خیره شد ـ چی ازش میدونی ؟
چیزی نگفتم .
وی ـ جنی ؟ خوبی ؟
لبخند زدم ـ اره خوبم .
وی ـ اممم مطمعنی ؟
من ـ اره اره . چرا میپرسی ؟
وی یکم سکوت کرد . بلند شد و دستمو گرفت .
من ـ چیه ؟ 0ـ0
وی با اخم به چشام خیره شد ـ جنی متوجه شدی داری میلرزی ؟!