قسمت ۱:
اسم من یویی هست و یک خوره ی کتاب هستم.همیشه کتاب هایی رو درباره ی خون اشام ها و گرگینه ها رو با علاقه میخوندم.از شما چه پنهون از بچگی ارزوم بود با یک خون اشام ازدواج کنم.خنده داره مگه نه.
مدیر دبیرستان:اه یویی متاسفم ولی یک بار بهت تذکر داده بودم که اگه بخوای رو بچه ها و معلم ها کرم ریزی کنی انتقالیتو برای یک مدرسه شبانه روزی میگیرم تا ادم شی ولی انگار حرف تو گوش کر کرموت نمیره و من همین امروز برای تو یک ماشین گرفتم تا ببرتت به یک مدرسه شبانه روزی .
یویی:ولی جودان سنسی.این مدرسه شبانه روزی منظورتون چیه یعنی من باید شب و روز تو این محیط های مستحجم که اهیانن شما ها بهش میگین میگین مدرسه بشینم یا خودمو نگاه کنم یا از بوی عرق پسرا فیض ببرم.
جودان سنسی:خیلی زبونت دراز شده بایکانو یوکی.بهتره همون مدرسه شبانه روزی بری تا ادم شی.واسه ی منم بهونه نیار که من نمیتونم ۲۴ ساعت تو مدرسه باشم چون قرار نیست اینطوری باشه
یویی:منظورتون چیه؟
جودان سنسی:منظورم اینه که تو به یه مدرسه شبانه میری بیا اینم پول اونجا واسه خودت یه خونه بگیر
یویی:مرسی سنسی
سنسی:خب دیگه حالا دیگه برو گمشو خیلی برام تکراری شدی دیگه تحمل کردنت سخت تر شد