در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان دلتنگتم...نیازت دارم قسمت2

۱۰ نظر گزارش تخلف
korean love exo....I'm V
korean love exo....I'm V

با صدای بلند گفت:چییییییییییی؟؟؟؟
بک کمی عقبتر رفت...سوهو چپ چپ به بک نگاه کردو سرشو تکون داد
بک:خوب چیزه...فقط یه سرماخوردگیه سادس
سهون توجهی نکردو بکهیون رو که جلوی در بود هل داد اونور سریع رفت طرف پارکینگ
سوهو:بک دسته چمن به اب دادی فرزندم
بکهیون دست پاچه شدو دوید دنبال سهون اما سهون با ماشینش از جلوی بک رد شد
بک کوبید رو پیشونیش:بدبخت شدیم
سهون گاز میدادو دیوانه وارونه میروند...گوشیشو برداشت
لوهان تویه ماشین نشست بود بیرون رو نگاه میکرد و اون جعبه رومحکم تویه بغلش گرفته بود مدیربرنامه هم رانندگی میکرد هم غرغر....ولی لوهان تویه سکوت خودش غرق شده بودانگار که هیچ صدایی نیست...
مدیربرنامه:به لطف این اتفاق ما کله هفته رو بیکاریم آقای لوهان...اه اه اه گند بزنم تو این شانس...دختره روانی چرا آخه صفحه ای رو که ...حرفش با صدای تلفن قطع شد بدونه اینکه به صاحب شماره نگاه کنه جواب داد:تو دیگه چی میگی؟
_:منم سهون آقای چویی
مدیربرنامه:سهون!!!!
با شنیدن اسمه سهون لوهان از جاش پرید چشماش گرد شد تعجب کرد از پشت گوشی رو از دسته مدیربرنامه کشید بیرون
لوهان:الوو...سهون
سهون با شنیدن صدای لوهان وسط خیابون ترمز کرد با لحن غمناک و سوزناکی گفت:عشقم
لوهان با این کلمه گریه کرد:آشغال،عوضی، روانی دلم برات تنگ شده میفمی؟
سهون که نتوجه گریه عشقش شده بود دستاش به لرزه افتاد قلبش تیرکشید نفسش بند اومد به زور میتونست حرف بزنه
سهون:گ...گریه....میکنی؟
لوهان:سهونی...دارم بدونه تو میمیرم گریه جی میگه این وسط
سهون:بیا همدیگرو ببینیم

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

رمان دلتنگتم...نیازت دارم قسمت2

۲۴ لایک
۱۰ نظر

با صدای بلند گفت:چییییییییییی؟؟؟؟
بک کمی عقبتر رفت...سوهو چپ چپ به بک نگاه کردو سرشو تکون داد
بک:خوب چیزه...فقط یه سرماخوردگیه سادس
سهون توجهی نکردو بکهیون رو که جلوی در بود هل داد اونور سریع رفت طرف پارکینگ
سوهو:بک دسته چمن به اب دادی فرزندم
بکهیون دست پاچه شدو دوید دنبال سهون اما سهون با ماشینش از جلوی بک رد شد
بک کوبید رو پیشونیش:بدبخت شدیم
سهون گاز میدادو دیوانه وارونه میروند...گوشیشو برداشت
لوهان تویه ماشین نشست بود بیرون رو نگاه میکرد و اون جعبه رومحکم تویه بغلش گرفته بود مدیربرنامه هم رانندگی میکرد هم غرغر....ولی لوهان تویه سکوت خودش غرق شده بودانگار که هیچ صدایی نیست...
مدیربرنامه:به لطف این اتفاق ما کله هفته رو بیکاریم آقای لوهان...اه اه اه گند بزنم تو این شانس...دختره روانی چرا آخه صفحه ای رو که ...حرفش با صدای تلفن قطع شد بدونه اینکه به صاحب شماره نگاه کنه جواب داد:تو دیگه چی میگی؟
_:منم سهون آقای چویی
مدیربرنامه:سهون!!!!
با شنیدن اسمه سهون لوهان از جاش پرید چشماش گرد شد تعجب کرد از پشت گوشی رو از دسته مدیربرنامه کشید بیرون
لوهان:الوو...سهون
سهون با شنیدن صدای لوهان وسط خیابون ترمز کرد با لحن غمناک و سوزناکی گفت:عشقم
لوهان با این کلمه گریه کرد:آشغال،عوضی، روانی دلم برات تنگ شده میفمی؟
سهون که نتوجه گریه عشقش شده بود دستاش به لرزه افتاد قلبش تیرکشید نفسش بند اومد به زور میتونست حرف بزنه
سهون:گ...گریه....میکنی؟
لوهان:سهونی...دارم بدونه تو میمیرم گریه جی میگه این وسط
سهون:بیا همدیگرو ببینیم

سرگرمی و طنز