در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت ۱۰فصل ۲ عشق مجهول!(بالاخره!)

۸ نظر
گزارش تخلف
...ŋɨeŋor ŋɨŋɨeℓ...
...ŋɨeŋor ŋɨŋɨeℓ...

فصل اخر جلد۲:کیه که غم نداره اما اخر هر غم یه خوشبختی پنهانه!
به فاصله برق و باد تو خونه الینا بودیم عجب خونه ای!!!!خونه که نه!!عمارت!!
یه مسیر باریک از دم در تا خونه که سنگ فرش بود بقیش همه گل و گیاه!
تو خونه اشم که نمیدونم همون اول که اومدم گرم گرفتم با حیاط اصن نرفتم تو خاک تو سرت الان میگن چه عروس ندید بدیدی!
از زور فضولی رفتمو به همه جا سرک کشیدم رفتم تو چه قد عالی بود همه چی مجلسی دهنم باز مونده بود صب کن ببینم الیوت کجاس؟؟دیدمش رو کاناپه رو بروی اقای لاویس نشسته بود و درباره چیزای سیاسی فک میزد بی تربیت فک میزد ینی چی؟ینی فک میزنه دیگه بعد از کلی خود درگیری بهشون پیوستم کنار الیوت جونم نشستم خاک تو سر شوهر ندیدت کنم!عه چیه خو دوست دالم الینا اومدو رشته افکارم پاره شد بعد کلی شوخی بحث خونه شد و الیوت گفت:یه کلبه کوچیک بیرون شهر خریدم
بهم نگاه کرد:به نظرت خوبه؟
لبخند زدم:هر جا تو باشی خوبه!
الینا:زکی زوج عاشق اینم شد خونه
اقای لاویس:الینا !که ینی به تو چه!
الینا توجهی بش نکرد:من سر جمع ۲۳تا ویلا خوشگل دارم بعد کلی مشاجره قرار شد تو ویلای روبرویی الینا اقامت کنیم صبم الینا یه مشت زنو اور کرد سرمو یه لباس عروس با تور ده متری سرم کرد!با هر مکافاتی بود رفتم تالار یه ارایش خوشگل آسمونی بود صورتم موسیقی عروس نواخته شد منم چون پدر نداشتم تنا تنا رفتم نزدیک که شدم کلاس ملاسو ول کردم دوییدم سمت الیوت و روبروش وایسادم الهی چه جیگر شدی با کت شلوار براقت!الینا با ذوق به ما نگاه میکرد عاقدم بعد کلی چرتو پرت بالاخره به ما اجازه داد حرف بزنیم با ذوق گفتم:قبول میکنم!!!
سالن پر خنده های ریز شد!خاک تو سرت!
الیوتم آروم گفت:قبول میکنم
ببین آه عین ادم میگه عین تو کع نیست!
عکاس خواست روبه اون برگردیم یکصدا گفتیم:کیه که غم نطاره اما اخر هر غم یه خوشبختی تو راهه !
عکاس:لبخند...
لبخندو به چاشنی چشمک آغشته کردیم و بعد
چیک!
و پایان!

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

قسمت ۱۰فصل ۲ عشق مجهول!(بالاخره!)

۱۶ لایک
۸ نظر

فصل اخر جلد۲:کیه که غم نداره اما اخر هر غم یه خوشبختی پنهانه!
به فاصله برق و باد تو خونه الینا بودیم عجب خونه ای!!!!خونه که نه!!عمارت!!
یه مسیر باریک از دم در تا خونه که سنگ فرش بود بقیش همه گل و گیاه!
تو خونه اشم که نمیدونم همون اول که اومدم گرم گرفتم با حیاط اصن نرفتم تو خاک تو سرت الان میگن چه عروس ندید بدیدی!
از زور فضولی رفتمو به همه جا سرک کشیدم رفتم تو چه قد عالی بود همه چی مجلسی دهنم باز مونده بود صب کن ببینم الیوت کجاس؟؟دیدمش رو کاناپه رو بروی اقای لاویس نشسته بود و درباره چیزای سیاسی فک میزد بی تربیت فک میزد ینی چی؟ینی فک میزنه دیگه بعد از کلی خود درگیری بهشون پیوستم کنار الیوت جونم نشستم خاک تو سر شوهر ندیدت کنم!عه چیه خو دوست دالم الینا اومدو رشته افکارم پاره شد بعد کلی شوخی بحث خونه شد و الیوت گفت:یه کلبه کوچیک بیرون شهر خریدم
بهم نگاه کرد:به نظرت خوبه؟
لبخند زدم:هر جا تو باشی خوبه!
الینا:زکی زوج عاشق اینم شد خونه
اقای لاویس:الینا !که ینی به تو چه!
الینا توجهی بش نکرد:من سر جمع ۲۳تا ویلا خوشگل دارم بعد کلی مشاجره قرار شد تو ویلای روبرویی الینا اقامت کنیم صبم الینا یه مشت زنو اور کرد سرمو یه لباس عروس با تور ده متری سرم کرد!با هر مکافاتی بود رفتم تالار یه ارایش خوشگل آسمونی بود صورتم موسیقی عروس نواخته شد منم چون پدر نداشتم تنا تنا رفتم نزدیک که شدم کلاس ملاسو ول کردم دوییدم سمت الیوت و روبروش وایسادم الهی چه جیگر شدی با کت شلوار براقت!الینا با ذوق به ما نگاه میکرد عاقدم بعد کلی چرتو پرت بالاخره به ما اجازه داد حرف بزنیم با ذوق گفتم:قبول میکنم!!!
سالن پر خنده های ریز شد!خاک تو سرت!
الیوتم آروم گفت:قبول میکنم
ببین آه عین ادم میگه عین تو کع نیست!
عکاس خواست روبه اون برگردیم یکصدا گفتیم:کیه که غم نطاره اما اخر هر غم یه خوشبختی تو راهه !
عکاس:لبخند...
لبخندو به چاشنی چشمک آغشته کردیم و بعد
چیک!
و پایان!