در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 33

۹ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

حاضر کردن وسایل مدارسم سخت بود برام .پام هنوزم درد میکرد و هر کاری که توش حرکت بود برام سخت بود .
ولی هرچیم که شد ، منو از رفتن به مدرسه منع نمیکنه . نمیتونه بکنه .
اگه فن کلاب درمورد وی و جونگ کوک و من چیزی میدونستن چی ؟! تو دردسر بدی میوفتادم .
وقتی داشتم به زور لباسامو میپوشیدم یه لحظه ته دلم آرزو کردم کاش جونگ کوک نرفته بود . اگه اون الان اینجا بود ، کارا راحت تر نمیشدن ؟
از دیشب تا حالا خیلی بهم کمک کرد .
از خونه بیرون رفتم و سمت مدرسه قدم برداشتم .
خوشبختانه همچین فاصله ای هم نبود تا مدرسه .
معمولا حدود یه ربع میکشید تا برسم ولی امروز .... انگار قرار بود تا ابد راه برم و نرسم -ـــــ-
به ساعتم نگاه کردم و متوجه شدم کلا 9 دیقه وقت دارم تا برسم .
آه کشیدم ـ غیرممکنه تو این موقعیت سر وقت برسم .
ـ تو چه موقعیت ؟
من ـ میدونی ؟ چون که مجبورم ...
یهو شوکه وایسادم سرجام . داشتم با کی حرف میزدم ؟! 0ـ0 با خودم ؟! یا خدا ...
آروم برگشتم پشت .
ـ جملتو تموم نمیکنی ؟ .. پات چی شده ؟
لبخند زدم ـ چیز مهمی نیس وی . دیشب اتفاقی زخمی شد .
وی ـ دیروز که دیدمت اینطوری نبودی .
من ـ برقا رفته بود اینطوری شد . خوبم . واقعا خوبم .
با سر تایید کرد و نزدیکم اومد . یکی از دستامو انداخت دور گردنش .
من ـ چی...چیکار میکنی ؟ 0ـ0
وی ـ کمک .
من ـ نه اینکارو نکن . اگه یکی از اعضای فن کلاب ببینن بدبخت میشم . یادت نیس قوانینو ؟ نباید نزدیکت باشم .
وی ـ پس میخوای با سرعت لاک پشت بری مدرسه ؟
خب راس میگفت دیگه . اینطوری تا صبح هم نمی رسیدم . گذاشتم کمکم کنه .
وقتی رسیدیم به مدرسه حدود 4 دیقه هم اضافه داشتیم . میخواستم برگردم ازش تشکر کنم که صدای یکی رو شنیدم . صداش بدجوری عصبی به نظر میومد .
ـ اینجا چیکار میکنی ؟!
برگشتم سمت صدا ... جونگ کوک ...
وی ـ اومده مدرسه . کجاش سوال داره ؟
جونگ کوک ـ وی هیونگ . متوجه نشدی زخمیه ؟ اون الان باید تو خونه درحال استراحت باشه همونطوری که بهش گفته بودم .
تو ذهنم یا کف دستم کوبیدم رو صورتم . نباید اینو میگفت . وی پسر باهوشی بود و با این حرف جونگ کوک ، وی میفهمید که تو خونم بود و سوتفاهم میشد .
من ـ من خوبم .
جونگ کوک ـ خوبی ؟ هیونگ کمکت کرده بیای مدرسه بعد میگی خوبی ؟ چرا به چیزی که امروز صبح بهت گفتم گوش نکردی ؟
یا خدااااااا ... امروز صبح ؟! ... اینکه زد همه چیو بدترش کرددددد

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 33

۱۷ لایک
۹ نظر

حاضر کردن وسایل مدارسم سخت بود برام .پام هنوزم درد میکرد و هر کاری که توش حرکت بود برام سخت بود .
ولی هرچیم که شد ، منو از رفتن به مدرسه منع نمیکنه . نمیتونه بکنه .
اگه فن کلاب درمورد وی و جونگ کوک و من چیزی میدونستن چی ؟! تو دردسر بدی میوفتادم .
وقتی داشتم به زور لباسامو میپوشیدم یه لحظه ته دلم آرزو کردم کاش جونگ کوک نرفته بود . اگه اون الان اینجا بود ، کارا راحت تر نمیشدن ؟
از دیشب تا حالا خیلی بهم کمک کرد .
از خونه بیرون رفتم و سمت مدرسه قدم برداشتم .
خوشبختانه همچین فاصله ای هم نبود تا مدرسه .
معمولا حدود یه ربع میکشید تا برسم ولی امروز .... انگار قرار بود تا ابد راه برم و نرسم -ـــــ-
به ساعتم نگاه کردم و متوجه شدم کلا 9 دیقه وقت دارم تا برسم .
آه کشیدم ـ غیرممکنه تو این موقعیت سر وقت برسم .
ـ تو چه موقعیت ؟
من ـ میدونی ؟ چون که مجبورم ...
یهو شوکه وایسادم سرجام . داشتم با کی حرف میزدم ؟! 0ـ0 با خودم ؟! یا خدا ...
آروم برگشتم پشت .
ـ جملتو تموم نمیکنی ؟ .. پات چی شده ؟
لبخند زدم ـ چیز مهمی نیس وی . دیشب اتفاقی زخمی شد .
وی ـ دیروز که دیدمت اینطوری نبودی .
من ـ برقا رفته بود اینطوری شد . خوبم . واقعا خوبم .
با سر تایید کرد و نزدیکم اومد . یکی از دستامو انداخت دور گردنش .
من ـ چی...چیکار میکنی ؟ 0ـ0
وی ـ کمک .
من ـ نه اینکارو نکن . اگه یکی از اعضای فن کلاب ببینن بدبخت میشم . یادت نیس قوانینو ؟ نباید نزدیکت باشم .
وی ـ پس میخوای با سرعت لاک پشت بری مدرسه ؟
خب راس میگفت دیگه . اینطوری تا صبح هم نمی رسیدم . گذاشتم کمکم کنه .
وقتی رسیدیم به مدرسه حدود 4 دیقه هم اضافه داشتیم . میخواستم برگردم ازش تشکر کنم که صدای یکی رو شنیدم . صداش بدجوری عصبی به نظر میومد .
ـ اینجا چیکار میکنی ؟!
برگشتم سمت صدا ... جونگ کوک ...
وی ـ اومده مدرسه . کجاش سوال داره ؟
جونگ کوک ـ وی هیونگ . متوجه نشدی زخمیه ؟ اون الان باید تو خونه درحال استراحت باشه همونطوری که بهش گفته بودم .
تو ذهنم یا کف دستم کوبیدم رو صورتم . نباید اینو میگفت . وی پسر باهوشی بود و با این حرف جونگ کوک ، وی میفهمید که تو خونم بود و سوتفاهم میشد .
من ـ من خوبم .
جونگ کوک ـ خوبی ؟ هیونگ کمکت کرده بیای مدرسه بعد میگی خوبی ؟ چرا به چیزی که امروز صبح بهت گفتم گوش نکردی ؟
یا خدااااااا ... امروز صبح ؟! ... اینکه زد همه چیو بدترش کرددددد