در حال بارگذاری ویدیو ...

سوهو

۱۰ نظر
گزارش تخلف
Suho(لیدرصحبت میکنه)
Suho(لیدرصحبت میکنه)

قسمت 22
هانا: ادرس و به اقای پارک دادم رسیدیم به یه هتل مجلل
رفتم به اتاقش در زدم انیکا در و باز کرد و من پریدم بغلش.
_هییی چته وحشی ؟
_کوفت دیوونه وحشی خودتی میدونی چند وقته ندیدمت؟
_یه سال ؟؟ یه ماه؟؟ یک روز؟؟_
پوکر نگاش کردم ایششش برو کنار خوبی به تو نیومده
_خخخخ انیکا هانا رو از پشت بغل کرد : خوب حالا بیا ببینم چه مرگته که اینجوری دلت واسم تنگ شده و اخمات تو همه؟؟؟
هانا: انیکااا
_ فهمیدم حالت خیلی خرابه
_ اصلا حوصله فردا رو ندارم سر و کله زدن با یه مشت ادم که فقط فکر پولشونن حالمو بد میکنه _هوفففف بیا بشین که منم حوصله ادمهای معروفی که از دماغ فیل افتادن و ندارم...راستی اون کیس مناسب چیشد؟
_کدوم؟
_همون لی جونکی
_اها به اصرار پدر قراره فردا ببینمش و باهاش اشنا شم
_ پس مبارکه؟!
_نه
_چیلا؟ هنوزم به اون پسره کی بود؟ اها کیونگسو.. هنوزم به اون فکر میکنی؟؟
_ بغضم بلاخره شکست باید فک نکنم این همه مدت شبها به یادش خوابیدم و صبحها بهش صبح بخیر گفتم اما الان بهم پیام داده نمیخوام ببینمت میفهمی ؟ اون حتی حاضر نشد منو دوست دوران بچگیشو ببینه..یه نامه واسه پدر بزرگم اورده توش نوشته تو توی شأن من نیستی فراموشم کن...گریش شدید شد درسته دروغ گفتم این همه مدت همش به فکرش بودم اما نمیخواستم باور کنم عاشقشم هنوز
_انیکا هانا رو بغل کرد و بهش دلداری داد براش اب اورد و بعد سعی کرد حرف و عوض کنه چون میدونست هانا با دلداری دادن و گفتن اینکه اون لیاقتتو نداشته بهتر نمیشه
_ من فردا رو چه گلی تو سرم بگیرم؟ من فقط انگلیسی بلدم چه مدلی با اینها بحرفم؟
_من نمیزارم سرت کلاه بزارن تو هم هوامو داشته باش کن کم خودم یادت میدم همه چیو
_ تو کجا میمونی؟
_ تو فکر اینم برم و خونه جدا بگیرم خونه بابابزرگ بزرگه و با وجود مستخدمها من هیچ راحت نیستم
_ بهتره منو بهونه کنی و امشب و نری باهاشون بعد واسه فردا میگیم باید بریم یه جای اروم و خونه میگیریم؟
_ عالیه
صبح روز بعد غذاهای اینجا هیچ مزه ندارن من فک نکنم بتونم عادت کنم
_ زن عموت هفته ای دوبار از این غذا بی مزه ها میده خوردم دیگه عادی شده واسم تو هم عادت میکنی
_خدا کنه
کمپانی اس ام اینترمینیت
خوب رسیدیم اینجاس
.

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

سوهو

۱۴ لایک
۱۰ نظر

قسمت 22
هانا: ادرس و به اقای پارک دادم رسیدیم به یه هتل مجلل
رفتم به اتاقش در زدم انیکا در و باز کرد و من پریدم بغلش.
_هییی چته وحشی ؟
_کوفت دیوونه وحشی خودتی میدونی چند وقته ندیدمت؟
_یه سال ؟؟ یه ماه؟؟ یک روز؟؟_
پوکر نگاش کردم ایششش برو کنار خوبی به تو نیومده
_خخخخ انیکا هانا رو از پشت بغل کرد : خوب حالا بیا ببینم چه مرگته که اینجوری دلت واسم تنگ شده و اخمات تو همه؟؟؟
هانا: انیکااا
_ فهمیدم حالت خیلی خرابه
_ اصلا حوصله فردا رو ندارم سر و کله زدن با یه مشت ادم که فقط فکر پولشونن حالمو بد میکنه _هوفففف بیا بشین که منم حوصله ادمهای معروفی که از دماغ فیل افتادن و ندارم...راستی اون کیس مناسب چیشد؟
_کدوم؟
_همون لی جونکی
_اها به اصرار پدر قراره فردا ببینمش و باهاش اشنا شم
_ پس مبارکه؟!
_نه
_چیلا؟ هنوزم به اون پسره کی بود؟ اها کیونگسو.. هنوزم به اون فکر میکنی؟؟
_ بغضم بلاخره شکست باید فک نکنم این همه مدت شبها به یادش خوابیدم و صبحها بهش صبح بخیر گفتم اما الان بهم پیام داده نمیخوام ببینمت میفهمی ؟ اون حتی حاضر نشد منو دوست دوران بچگیشو ببینه..یه نامه واسه پدر بزرگم اورده توش نوشته تو توی شأن من نیستی فراموشم کن...گریش شدید شد درسته دروغ گفتم این همه مدت همش به فکرش بودم اما نمیخواستم باور کنم عاشقشم هنوز
_انیکا هانا رو بغل کرد و بهش دلداری داد براش اب اورد و بعد سعی کرد حرف و عوض کنه چون میدونست هانا با دلداری دادن و گفتن اینکه اون لیاقتتو نداشته بهتر نمیشه
_ من فردا رو چه گلی تو سرم بگیرم؟ من فقط انگلیسی بلدم چه مدلی با اینها بحرفم؟
_من نمیزارم سرت کلاه بزارن تو هم هوامو داشته باش کن کم خودم یادت میدم همه چیو
_ تو کجا میمونی؟
_ تو فکر اینم برم و خونه جدا بگیرم خونه بابابزرگ بزرگه و با وجود مستخدمها من هیچ راحت نیستم
_ بهتره منو بهونه کنی و امشب و نری باهاشون بعد واسه فردا میگیم باید بریم یه جای اروم و خونه میگیریم؟
_ عالیه
صبح روز بعد غذاهای اینجا هیچ مزه ندارن من فک نکنم بتونم عادت کنم
_ زن عموت هفته ای دوبار از این غذا بی مزه ها میده خوردم دیگه عادی شده واسم تو هم عادت میکنی
_خدا کنه
کمپانی اس ام اینترمینیت
خوب رسیدیم اینجاس
.