در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 34

۴۱ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

از خواب پرید. نفس نفس میزد.
- نامجون؟ چجوری ممکنه!
همونجوری که نفس نفس میزد گفت و نیم خیز شد. در کمال تعجب، جینو کنار تختش دید که با یه لبخند غمناک بهش نگاه میکرد.
- هیونگ!
- خواب میدیدی؟
- آره! نامجون بود!
- نامجون؟
- صاحب همون کافه که گفتم. اسمش نامجونه.
جین دیگه داشت مطمعن میشد کوکی بیمار شده. کابوس، شخصیتای خیالی که اسم داشتن و باهاشون رفت آمد داشت. جین بشدت ناراحت شد. اصلا دلش نمیخواست اینو باور کنه.
کوکی رو بقل کرد و با دستش سه بار زد به کتفش. بعد از جاش بلند شد که از اتاق بره بیرون.
- سوهی! سوهی! تو مرده بودی! اینجا چیکار میکنی!
کوکی تقریبا فریاد زد که باعث شد جین بترسه.
کوکی داشت سوهی رو میدید، دقیقا کنار کمد وایساده بود.
- هیونگ اینو تو راه دادی توی اتاقم؟؟
کوکی با چشمای گشاد شده از جین پرسید و بلند شد وایساد. جین برگشت سمت کمدو نگاه کرد.
- کسی اونجا نیس جانگکوک. چی داری میگی؟
- هیونگ این دختررو خودم جسدشو دیدم! چجوری ممکنه؟ چرا ناپدید شدی و حالا اینجا وایسادی؟تو چه کوفتی هستی؟
کوکی تند تند و پشت سر هم میگفت.
سوهی ساکت وایساده بود و بدون هیچ حرکتی فقط نگاش میکرد.
- حرف بزن!
- جانگکوک! دارم میگم کسی اونجا نیس! بگیر بشین.
جین درحالی که سعی داشت کوکی رو بشونه رو تخت گفت. ولی کوکی هلش داد عقب و به سمت کمد اشاره کرد.
- هیونگ بخدا اونجا وایساده! اذیتم نکن! میدونم داری میبینیش.
جین لبشو گزید. واقعا کسی رو نمیدید! کاملا براش روشن شد که درست حدس میزده. کوکی بیمار شده بود! جین رفت سمت کمد. سوهی اونجارو ترک کرد.
- ببین کوک! من اینجا وایسادم! هیچکسم کنارم نیست.
- همین الان رفت هیونگ. قسم میخورم اونجا بود.
کوکی در حالی که ترسیده بود گفت.
- فردا راجبش حرف میزنیم. الان بگیر بخواب.
جین گفت و کوکی رو روی تختش خابوند. کوکی بغض کرده بود. نمیدونست چه خبره. تنها کسی که باورش داشت، درحال انکار
کردنش بود.
جین از اتاق بیرون رفت و جوری که کوکی متوجه نشه مشغول صحبت با تلفن شد.
( خب خب خوانندگان محترم باید بگم فردا پارت +18 داریم . من میگم کدوم پارته و اگر خواستین نخونین ^^ نگران نباشین . اگه نخونین چیزی از فهم داستان کم نمیشه )

نظرات (۴۱)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 34

۲۳ لایک
۴۱ نظر

از خواب پرید. نفس نفس میزد.
- نامجون؟ چجوری ممکنه!
همونجوری که نفس نفس میزد گفت و نیم خیز شد. در کمال تعجب، جینو کنار تختش دید که با یه لبخند غمناک بهش نگاه میکرد.
- هیونگ!
- خواب میدیدی؟
- آره! نامجون بود!
- نامجون؟
- صاحب همون کافه که گفتم. اسمش نامجونه.
جین دیگه داشت مطمعن میشد کوکی بیمار شده. کابوس، شخصیتای خیالی که اسم داشتن و باهاشون رفت آمد داشت. جین بشدت ناراحت شد. اصلا دلش نمیخواست اینو باور کنه.
کوکی رو بقل کرد و با دستش سه بار زد به کتفش. بعد از جاش بلند شد که از اتاق بره بیرون.
- سوهی! سوهی! تو مرده بودی! اینجا چیکار میکنی!
کوکی تقریبا فریاد زد که باعث شد جین بترسه.
کوکی داشت سوهی رو میدید، دقیقا کنار کمد وایساده بود.
- هیونگ اینو تو راه دادی توی اتاقم؟؟
کوکی با چشمای گشاد شده از جین پرسید و بلند شد وایساد. جین برگشت سمت کمدو نگاه کرد.
- کسی اونجا نیس جانگکوک. چی داری میگی؟
- هیونگ این دختررو خودم جسدشو دیدم! چجوری ممکنه؟ چرا ناپدید شدی و حالا اینجا وایسادی؟تو چه کوفتی هستی؟
کوکی تند تند و پشت سر هم میگفت.
سوهی ساکت وایساده بود و بدون هیچ حرکتی فقط نگاش میکرد.
- حرف بزن!
- جانگکوک! دارم میگم کسی اونجا نیس! بگیر بشین.
جین درحالی که سعی داشت کوکی رو بشونه رو تخت گفت. ولی کوکی هلش داد عقب و به سمت کمد اشاره کرد.
- هیونگ بخدا اونجا وایساده! اذیتم نکن! میدونم داری میبینیش.
جین لبشو گزید. واقعا کسی رو نمیدید! کاملا براش روشن شد که درست حدس میزده. کوکی بیمار شده بود! جین رفت سمت کمد. سوهی اونجارو ترک کرد.
- ببین کوک! من اینجا وایسادم! هیچکسم کنارم نیست.
- همین الان رفت هیونگ. قسم میخورم اونجا بود.
کوکی در حالی که ترسیده بود گفت.
- فردا راجبش حرف میزنیم. الان بگیر بخواب.
جین گفت و کوکی رو روی تختش خابوند. کوکی بغض کرده بود. نمیدونست چه خبره. تنها کسی که باورش داشت، درحال انکار
کردنش بود.
جین از اتاق بیرون رفت و جوری که کوکی متوجه نشه مشغول صحبت با تلفن شد.
( خب خب خوانندگان محترم باید بگم فردا پارت +18 داریم . من میگم کدوم پارته و اگر خواستین نخونین ^^ نگران نباشین . اگه نخونین چیزی از فهم داستان کم نمیشه )