در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 13

۴ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

بعد رفتم سمت جیمین که بلوزشو داده بود بالا و سعی میکرد بریدگی روی شکمشو ببنده .
بریدگی به نظر عمیق میومد و میشد حدس زد که دردش وحشتناک بوده . بانداژو ورداشتم و نزدیکتر رفتم . چیزی نمیگفت و کنجکاوانه بهم خیره شده بود .
این یکی حداقل یکم عقل تو کلش داشت و میدونست اول باید زخمو بشوره و ضدعفونی کنه -ــــ-
دور شکمشو با بانداژ محکم بستم .... ولی خودمونیمااا 0ـ0 عجب اندام محشری داش . حالا میفهمم این دخترا چرا انقد عاشق اینان .
رفتم سمت نامجون . میخواست پشتش پماد بزنه ولی دستش نمیرسید . پمادو ازش گرفتم و به بریدگی پشتش زدم .
بعدش رفتم سمت شوگا . انگار اونم عین من زانوش درد میکرد . زانوشو محکم بستم و همون کیسه ای که خودم برداشته بودم رو دادم دستش . نشوندمش رو صندلی .
من ـ همینجا بشین تکونم نخور .
میتونستم بفهمم تمام این مدت جونگ کوک بهم خیره شده . احتمالا داشت به این فک میکرد که مگه این ا=همون دختره نیس تا دیروز داشتیم میجنگیدیم ؟
صورت جینو شستم و ضدعفونی کردم . بعدشم رفتم سمت وی .
من ـ پسر گیتاری ... وی . درسته ؟
وی زمزمه کرد ـ به کمکت نیاز ندارم . من خوبم .
چشمم خورد به بازوش که خون همینطوری داشت میریخت پایین .
من ـ ولی بازوت اینو نمیگه .
یه بریدگی خیلی عمیق رو بازوش بود . یهو تهیونگ سرشو برگردوند اونور . با مهربونی بهش نگاه کردم . معلوم بود دردش میاد ولی نمیخواد به روش بیاره و میخواد قوی به نظر بیاد .
تند تند زخمشو بستم و خون ریزیش بند اومد .
من ـ میدونی ؟ .. لازم نیس جلوی خودتو قوی نشون بدی ولی جلوی دشمنات نیستی . الان همه دوستاتن نه ؟
بهش لبخند زدم و رفتم سمت جونگ کوک .
سریع سرشو برگردوند اونور . به تیشرتش نگاه کردم که هرلحظه قرمزیش داشت بدتر میشد . همچنان خون ریزی داشت !
خواست یکم عقب بره تا بهش نرسم . از رنگ و روی صورتش تابلو بود خون خیلی زیادی رو از دست داده .
سمتش رفتم ـ واقعا یه احمقی . بشین .
ولی وقتی داشتم میرفتم سمتش تعادلشو از دست داد. افتاد زمین و بیهوش شد .
" جونــــگ کـــــوک !!! "

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 13

۱۶ لایک
۴ نظر

بعد رفتم سمت جیمین که بلوزشو داده بود بالا و سعی میکرد بریدگی روی شکمشو ببنده .
بریدگی به نظر عمیق میومد و میشد حدس زد که دردش وحشتناک بوده . بانداژو ورداشتم و نزدیکتر رفتم . چیزی نمیگفت و کنجکاوانه بهم خیره شده بود .
این یکی حداقل یکم عقل تو کلش داشت و میدونست اول باید زخمو بشوره و ضدعفونی کنه -ــــ-
دور شکمشو با بانداژ محکم بستم .... ولی خودمونیمااا 0ـ0 عجب اندام محشری داش . حالا میفهمم این دخترا چرا انقد عاشق اینان .
رفتم سمت نامجون . میخواست پشتش پماد بزنه ولی دستش نمیرسید . پمادو ازش گرفتم و به بریدگی پشتش زدم .
بعدش رفتم سمت شوگا . انگار اونم عین من زانوش درد میکرد . زانوشو محکم بستم و همون کیسه ای که خودم برداشته بودم رو دادم دستش . نشوندمش رو صندلی .
من ـ همینجا بشین تکونم نخور .
میتونستم بفهمم تمام این مدت جونگ کوک بهم خیره شده . احتمالا داشت به این فک میکرد که مگه این ا=همون دختره نیس تا دیروز داشتیم میجنگیدیم ؟
صورت جینو شستم و ضدعفونی کردم . بعدشم رفتم سمت وی .
من ـ پسر گیتاری ... وی . درسته ؟
وی زمزمه کرد ـ به کمکت نیاز ندارم . من خوبم .
چشمم خورد به بازوش که خون همینطوری داشت میریخت پایین .
من ـ ولی بازوت اینو نمیگه .
یه بریدگی خیلی عمیق رو بازوش بود . یهو تهیونگ سرشو برگردوند اونور . با مهربونی بهش نگاه کردم . معلوم بود دردش میاد ولی نمیخواد به روش بیاره و میخواد قوی به نظر بیاد .
تند تند زخمشو بستم و خون ریزیش بند اومد .
من ـ میدونی ؟ .. لازم نیس جلوی خودتو قوی نشون بدی ولی جلوی دشمنات نیستی . الان همه دوستاتن نه ؟
بهش لبخند زدم و رفتم سمت جونگ کوک .
سریع سرشو برگردوند اونور . به تیشرتش نگاه کردم که هرلحظه قرمزیش داشت بدتر میشد . همچنان خون ریزی داشت !
خواست یکم عقب بره تا بهش نرسم . از رنگ و روی صورتش تابلو بود خون خیلی زیادی رو از دست داده .
سمتش رفتم ـ واقعا یه احمقی . بشین .
ولی وقتی داشتم میرفتم سمتش تعادلشو از دست داد. افتاد زمین و بیهوش شد .
" جونــــگ کـــــوک !!! "