در حال بارگذاری ویدیو ...

Family Next Door _ چانبک.نامجین _ پارت 67 ( خخخ عکسشــــو )

۲۳ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

تهیونگ با ذوق به اون موشک آبی که از سقف آویزون بود خیره شده بود . از اینا تو خونشون نداشتن . دلش میخواست اونو ورداره ببره اتاقش ... میخواست به هیونگش هم نشون بده . رو پاهاش وایساد و انگشتای کوچولوشو سمت اون موشک دراز کرد ولی یهو یه چیزی به پاش خورد . یه مداد شمعی بود ؟!
خم شد و اون مداد شمعی نارنجیو از رو زمین برداشت . ینی مال کی میتونست باشه ؟
جیمین کنار پنجره وایساده بود . چندین بار برگشت سمت جین . جین تموم مدت همون بیرون منتظر موند و هربار جیمین نگاش میکرد لبخند میزد و باهاش بای بای میکرد . جیمین هم با ذوق لبخند بزرگی میزد .
خب اون که یه مدت باید اینجا بمونه . پس تصمیم گرفت با یه چیزی سرشو گرم کنه .
یه جعبه مداد شمعی رو زمین بود . یه کاغذ ورداشت . رو شکمش دراز کشید و اون کاغذو گذاشت جلوش .
همینطوری که زیر لب شعر میخوند و با شوق نقاشی میکرد ، سرشو بلند کرد و دید یه پسر با لبخند مستطیلی کنارش وایساده و با ذوق به نقاشی جیمین خیره شده .
جیمین سریع کاغذو ورداشت و بغل کرد ــ واسه چیمه ~
تهیونگ سعی کرد کاغذو بگیره ــ ولی ته هم میخواد نقاشی کنــــه ~
جیمین پشتشو به تهیونگ کرد و لباشو آویزون کرد ــ نـــــه T ~~~~ T .
تهیونگ یهو مداد شمعی رو به لپای تپل جیمین زد و با انگشتش زد به لب پف جیمین . جیمین کم کم گریش گرفته بود . ولی تهیونگ همش با مداد شمعی میزد به لپ جیمین و ریز میخندید .
تهیونگ ــ نرمـــــــــه ~ ^^
جین از بیرون کلاس به اون دوتا فسقلی خیره شده بود و میخندید . جیمین کم کم گریش گرفته بود ولی جین با دیدن قیافش میخندید . صحنه ی رو به روش کیوت ترین چیزی بود که تو عمرش دیده بود .
جین خندید ــ بک ، نمیدونستم پسرت انقد هم از ظاهر و هم از رفتار شبیهته ... خانوادتم عین خودت کیوتنا خخخخ ~

نظرات (۲۳)

Loading...

توضیحات

Family Next Door _ چانبک.نامجین _ پارت 67 ( خخخ عکسشــــو )

۱۴ لایک
۲۳ نظر

تهیونگ با ذوق به اون موشک آبی که از سقف آویزون بود خیره شده بود . از اینا تو خونشون نداشتن . دلش میخواست اونو ورداره ببره اتاقش ... میخواست به هیونگش هم نشون بده . رو پاهاش وایساد و انگشتای کوچولوشو سمت اون موشک دراز کرد ولی یهو یه چیزی به پاش خورد . یه مداد شمعی بود ؟!
خم شد و اون مداد شمعی نارنجیو از رو زمین برداشت . ینی مال کی میتونست باشه ؟
جیمین کنار پنجره وایساده بود . چندین بار برگشت سمت جین . جین تموم مدت همون بیرون منتظر موند و هربار جیمین نگاش میکرد لبخند میزد و باهاش بای بای میکرد . جیمین هم با ذوق لبخند بزرگی میزد .
خب اون که یه مدت باید اینجا بمونه . پس تصمیم گرفت با یه چیزی سرشو گرم کنه .
یه جعبه مداد شمعی رو زمین بود . یه کاغذ ورداشت . رو شکمش دراز کشید و اون کاغذو گذاشت جلوش .
همینطوری که زیر لب شعر میخوند و با شوق نقاشی میکرد ، سرشو بلند کرد و دید یه پسر با لبخند مستطیلی کنارش وایساده و با ذوق به نقاشی جیمین خیره شده .
جیمین سریع کاغذو ورداشت و بغل کرد ــ واسه چیمه ~
تهیونگ سعی کرد کاغذو بگیره ــ ولی ته هم میخواد نقاشی کنــــه ~
جیمین پشتشو به تهیونگ کرد و لباشو آویزون کرد ــ نـــــه T ~~~~ T .
تهیونگ یهو مداد شمعی رو به لپای تپل جیمین زد و با انگشتش زد به لب پف جیمین . جیمین کم کم گریش گرفته بود . ولی تهیونگ همش با مداد شمعی میزد به لپ جیمین و ریز میخندید .
تهیونگ ــ نرمـــــــــه ~ ^^
جین از بیرون کلاس به اون دوتا فسقلی خیره شده بود و میخندید . جیمین کم کم گریش گرفته بود ولی جین با دیدن قیافش میخندید . صحنه ی رو به روش کیوت ترین چیزی بود که تو عمرش دیده بود .
جین خندید ــ بک ، نمیدونستم پسرت انقد هم از ظاهر و هم از رفتار شبیهته ... خانوادتم عین خودت کیوتنا خخخخ ~