در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 29

۸۱ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

همه ی این اتفاقا، طبق معمول توی چند ثانیه سپری شدن. اونقدر کوتاه بود که کوکی هنوز با همون حالت ایستاده بود و دستاش همونجوری مونده بود. چشماش درشت شده بود.
قلبش میتپید. دستاش شروع به لرزیدن کردن، تازه داشت میفهمید که چه اتفاقی افتاده.
"نه! دوباره نه!"
اشک تو چشماش جمع شد و پشت سرشو نگاه کرد. تهیونگ اونجا وایساده بود و بهش نگاه میکرد. اگر بگم تهیونگ حالش خوب بود، دروغ گفتم. تهیونگم غمزده به نظر میرسید. اما نه بخاطر کشتن اون دختر، اون فقط بخاطر دوباره درد دادن به کوکی احساس شکست میکرد. ولی مثل همیشه، بروز نداد. لبخندی زد و یه قدم اومد جلوتر. به چشمای پر از نفرت کوکی نگاه کرد.
کوکی از شدت ترس نمیدونست چی باید بگه. دهنشو باز کرد تا هرچی فحش بلده روونه ی شیطان روبروش کنه، اما تهیونگ جلوی دهنشو گرفت.
- قبلنم بهت گفتم، تو حق مردن نداری! عاشق شدن یعنی مرگ، پس حتی حق نداری عاشق کسی بشی!
اینو گفت و دستشو از لبای کوکی جدا کرد. ولی کوکی مثل یه بمب اتمی منفجر شد.
- خفه شو عوضی! تا اخر عمرم ازت متنفرم! تو بدترین کابوس منی! همیشه و همیشه ازت ازت فرار میکنم!
درحالی که مشتاشو میکوبید به سینه ی تهیونگ اینارو گفت. درسته که وی یه خون آشام بود، ولی اوناهم ضربه ها و دردارو حس میکنن. و از هر مشت قدرتمند کوکی، قلبش بشدت فشرده میشد و قفسه ی سینش ترک میخورد. سرشو پایین انداخت تا کوکی متوجه اشکای تو چشمش نشه.
- اون کی بود اصلا. اون کی بود که انقد بهش نزدیک بودی؟
تهیونگ پرسید.
- به تو هیچ ربطی نداره!
- من باید بدونم کیو کشتم! تا جسدشو راحت تر پنهان کنم.
-اسمش .. اسمش یون سوهی بود !
کوکی گفت و برگشت و به جسم بی جون سوهی نگاهی کرد و ادامه داد:
- تو بیمارستان پرستارم بود. خیلی بهم محبت داشت. بعد از اینکه مرخص شدم، دیگه ندیدمش.
اینو گفت و نگاهشو از سوهی گرفت .
-اما بعد از اینکه آزاد شدم، هر هفته یه شب میومدم اینجا و خانوادمو میدیدم. همون اولین شبی که اومدم، سوهی رو دیدم. اون اومد پیشم و اینجا کنارم نشست. از اون به بعد همیشه میومد و باهام حرف میزد. کم کم حس کردم که ..
تهیونگ پرید وسط حرفش:
- ولی من همیشه دنبالت بودم و اون هیچوقت اینجا نبود! دیگه کجاها میدیدیش؟
- هیچ جا.
- عجیبه ..
- نکنه فک میکنی دیوونم! خودت الان کشتیش!
اینو گفت و به طرف جایی که جسد سوهی اونجا بود اشاره کرد. اما جسد اونجا نبود !!!!!!

نظرات (۸۱)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 29

۳۰ لایک
۸۱ نظر

همه ی این اتفاقا، طبق معمول توی چند ثانیه سپری شدن. اونقدر کوتاه بود که کوکی هنوز با همون حالت ایستاده بود و دستاش همونجوری مونده بود. چشماش درشت شده بود.
قلبش میتپید. دستاش شروع به لرزیدن کردن، تازه داشت میفهمید که چه اتفاقی افتاده.
"نه! دوباره نه!"
اشک تو چشماش جمع شد و پشت سرشو نگاه کرد. تهیونگ اونجا وایساده بود و بهش نگاه میکرد. اگر بگم تهیونگ حالش خوب بود، دروغ گفتم. تهیونگم غمزده به نظر میرسید. اما نه بخاطر کشتن اون دختر، اون فقط بخاطر دوباره درد دادن به کوکی احساس شکست میکرد. ولی مثل همیشه، بروز نداد. لبخندی زد و یه قدم اومد جلوتر. به چشمای پر از نفرت کوکی نگاه کرد.
کوکی از شدت ترس نمیدونست چی باید بگه. دهنشو باز کرد تا هرچی فحش بلده روونه ی شیطان روبروش کنه، اما تهیونگ جلوی دهنشو گرفت.
- قبلنم بهت گفتم، تو حق مردن نداری! عاشق شدن یعنی مرگ، پس حتی حق نداری عاشق کسی بشی!
اینو گفت و دستشو از لبای کوکی جدا کرد. ولی کوکی مثل یه بمب اتمی منفجر شد.
- خفه شو عوضی! تا اخر عمرم ازت متنفرم! تو بدترین کابوس منی! همیشه و همیشه ازت ازت فرار میکنم!
درحالی که مشتاشو میکوبید به سینه ی تهیونگ اینارو گفت. درسته که وی یه خون آشام بود، ولی اوناهم ضربه ها و دردارو حس میکنن. و از هر مشت قدرتمند کوکی، قلبش بشدت فشرده میشد و قفسه ی سینش ترک میخورد. سرشو پایین انداخت تا کوکی متوجه اشکای تو چشمش نشه.
- اون کی بود اصلا. اون کی بود که انقد بهش نزدیک بودی؟
تهیونگ پرسید.
- به تو هیچ ربطی نداره!
- من باید بدونم کیو کشتم! تا جسدشو راحت تر پنهان کنم.
-اسمش .. اسمش یون سوهی بود !
کوکی گفت و برگشت و به جسم بی جون سوهی نگاهی کرد و ادامه داد:
- تو بیمارستان پرستارم بود. خیلی بهم محبت داشت. بعد از اینکه مرخص شدم، دیگه ندیدمش.
اینو گفت و نگاهشو از سوهی گرفت .
-اما بعد از اینکه آزاد شدم، هر هفته یه شب میومدم اینجا و خانوادمو میدیدم. همون اولین شبی که اومدم، سوهی رو دیدم. اون اومد پیشم و اینجا کنارم نشست. از اون به بعد همیشه میومد و باهام حرف میزد. کم کم حس کردم که ..
تهیونگ پرید وسط حرفش:
- ولی من همیشه دنبالت بودم و اون هیچوقت اینجا نبود! دیگه کجاها میدیدیش؟
- هیچ جا.
- عجیبه ..
- نکنه فک میکنی دیوونم! خودت الان کشتیش!
اینو گفت و به طرف جایی که جسد سوهی اونجا بود اشاره کرد. اما جسد اونجا نبود !!!!!!