در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 18

۸ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

- صبح بخیر!
جین به کوکی که داشت از پله ها میومد پایین گفت.
- هیونگ یه چیزی هست که باید بهت بگم! بیا بریم بالا.
کوکی با صدای ذوق داری گفت و جین دنبالش رفت. کوکی همه چیزو از جریانات دیشبش قبل از اومدن جین و حتی وقتی که تو اتاقش بود واسه جین تعریف کرد و تیشرت خونیشو نشونش داد.
جین با دیدن تیشرت تاسف خورد.
- ینی میگی اون خون آشامه؟ و دیشب اینجا بود و تو الان هیچیت نیست؟
جین پرسید و کوکی سرشو به نشونه مثبت تکون تکون داد.
غم تو چشمای جین نقش بست. هرکس باشه باور نمیکنه. اما جین یه پزشک بود و سعی داشت به کوکی کمک کنه.
- جونگکوک مطمعنی که ..
- آره هیونگ! خودشه! اون خانوادمو کشته!!! باید یه کاریش کنیم!
- پس چرا تورو دیشب نکشته؟
جین پرسید. کوکی هیچ جوابی نداشت. سرشو پایین انداخت و به کف زمین خیره شد. آخه اون قسمت "بوسه زورکی روی کاناپه" رو سانسور کرده بود. ولی مجبور شد بگه. با گفتن این حرفش، غم تو چشمای جین به بغض تبدیل شد.
- باشه کوکی. بعدا در موردش حرف میزنیم. من باید برم سرکار.
اینو گفت و ازجاش بلند شد.
- باورم نمیکنی نه؟ هیونگ!! باورم کن!
کوکی تقریبا داد زد. از اینکه تنها کسی که بهش ایمان داشت باورش نمیکنه، شوکه شده بود. متعجب و عصبانی. جین بدون اینکه جواب بده لبخندی زد و اتاقو ترک کرد.
کوکی رفت سراغ لپتاپش. تو گوگل سرچ زد "خون آشام" و هرچی که بود و نبود درو کرد. اونجا نوشته بود خون آشاما فقط توی روز میتونن بیان بیرون و قدرت کنترل ذهن دارن. همچنین خیلی سریعن و هرگز پیر یا بیمار نمیشن، قدرت شنوایی شون بسیار بالاس و "گل شاه پسند" واسشون مثل سمه و ضعیفشون میکنه. اگر انسان ازین گل همراهش داشته باشه، کنترل ذهنی روش اثری نداره.
- پس واسه همین بود! دلیل فراموشیام و رفتن زخم روی گردنم !
اینو گفت و دستشو گذاشت رو گردنش. لپتاپو بستو کوله پشتیشو اندخت رو کولش و بسرعت از خونه زد بیرون. تمام گل فروشیای سئولو زیر و رو کرد، ولی از گلی به اسم شاه پسند، خبری نبود. اصلا کسی اسمشم نشنیده بود.
سرانجام، به یه گل فروشی کوچیک رسید. "ینی برم تو؟ فک نکنم داشته باهش. ولی خب.. میرم !!."

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 18

۲۵ لایک
۸ نظر

- صبح بخیر!
جین به کوکی که داشت از پله ها میومد پایین گفت.
- هیونگ یه چیزی هست که باید بهت بگم! بیا بریم بالا.
کوکی با صدای ذوق داری گفت و جین دنبالش رفت. کوکی همه چیزو از جریانات دیشبش قبل از اومدن جین و حتی وقتی که تو اتاقش بود واسه جین تعریف کرد و تیشرت خونیشو نشونش داد.
جین با دیدن تیشرت تاسف خورد.
- ینی میگی اون خون آشامه؟ و دیشب اینجا بود و تو الان هیچیت نیست؟
جین پرسید و کوکی سرشو به نشونه مثبت تکون تکون داد.
غم تو چشمای جین نقش بست. هرکس باشه باور نمیکنه. اما جین یه پزشک بود و سعی داشت به کوکی کمک کنه.
- جونگکوک مطمعنی که ..
- آره هیونگ! خودشه! اون خانوادمو کشته!!! باید یه کاریش کنیم!
- پس چرا تورو دیشب نکشته؟
جین پرسید. کوکی هیچ جوابی نداشت. سرشو پایین انداخت و به کف زمین خیره شد. آخه اون قسمت "بوسه زورکی روی کاناپه" رو سانسور کرده بود. ولی مجبور شد بگه. با گفتن این حرفش، غم تو چشمای جین به بغض تبدیل شد.
- باشه کوکی. بعدا در موردش حرف میزنیم. من باید برم سرکار.
اینو گفت و ازجاش بلند شد.
- باورم نمیکنی نه؟ هیونگ!! باورم کن!
کوکی تقریبا داد زد. از اینکه تنها کسی که بهش ایمان داشت باورش نمیکنه، شوکه شده بود. متعجب و عصبانی. جین بدون اینکه جواب بده لبخندی زد و اتاقو ترک کرد.
کوکی رفت سراغ لپتاپش. تو گوگل سرچ زد "خون آشام" و هرچی که بود و نبود درو کرد. اونجا نوشته بود خون آشاما فقط توی روز میتونن بیان بیرون و قدرت کنترل ذهن دارن. همچنین خیلی سریعن و هرگز پیر یا بیمار نمیشن، قدرت شنوایی شون بسیار بالاس و "گل شاه پسند" واسشون مثل سمه و ضعیفشون میکنه. اگر انسان ازین گل همراهش داشته باشه، کنترل ذهنی روش اثری نداره.
- پس واسه همین بود! دلیل فراموشیام و رفتن زخم روی گردنم !
اینو گفت و دستشو گذاشت رو گردنش. لپتاپو بستو کوله پشتیشو اندخت رو کولش و بسرعت از خونه زد بیرون. تمام گل فروشیای سئولو زیر و رو کرد، ولی از گلی به اسم شاه پسند، خبری نبود. اصلا کسی اسمشم نشنیده بود.
سرانجام، به یه گل فروشی کوچیک رسید. "ینی برم تو؟ فک نکنم داشته باهش. ولی خب.. میرم !!."