در حال بارگذاری ویدیو ...

بخاطر عشق تون، چه کارهایی کردین که خارج از ظرفیت و شخصیت تون بوده؟ (4)* طی مسافت های عجیب غریب!*

۸ نظر گزارش تخلف
(^_^ JHJ Iranian Fan ^_^)
(^_^ JHJ Iranian Fan ^_^)

این پارتُ هیچی نباید راجع بهش گفت فقط باید دید. جایی که بقول زیرنویس، بیننده ها دیگه از اینهمه صداقت هیون جه وحشت میکنن! واقعا مگه داریم؟
راجع به تیکه اولش و حرفهای هان چه یونگ فقط یه توضیحاتی بدم.
قبلا گفتم که هرکدوم از مهمونا نهایتا یکی دو تا خاطره از کارهای خاصی که برای عشق شون انجام دادن تعریف میکنن فقط جو هیون جه و هان چه یونگ انقدر خاطرات شون زیاده. حالا هیون جه جان که موارد عشقی ش زیاد بوده و کلا هم مدل تعریف کردنش جالب تر از خودِ اون اتفاقه. اما خاطرات هان چه یونگ همش در رابطه با یه نفره و خیلیم خفنه. یعنی هرکدوم از خاطراتشُ که تعریف میکنه کل استودیو بهت زده میشن و میگن بابا تو دیگه کی هستی... یکی از خاطراتش اینه که وقتی بخاطر یه پروژه توی چین بوده یه شب که داشته با دوست پسرش تلفنی صحبت میکرده، پسره بهش میگه بدجور دلم برات تنگ شده. هان چه یونگ هم بدون اینکه به هیچکس خبر بده تصمیم میگیره شبونه برگرده کره و دوست پسرشُ ببینه و فرداش دوباره به چین برگرده. و همینکار رو هم میکنه اما اون شب تو کره حسابی برف باریده بوده و هان چه یونگ هم که داشته تنهایی و با عجله رانندگی میکرده، تصادف میکنه و بخاطر اینکه حتی منیجرش هم از اومدنش به کره خبر نداشته و تو چین بوده، مجبور میشه با دفتر کمپانیش تو کره تماس بگیره... یعنی از چین کار و بارش رو تعطیل میکنه و با اون وضعیت ستمناک پا میشه میره کره تا یه شب دوست پسرشو ببینه و برگرده...
حالا عوضش هیون جه جان هم میگه من اصلا از این مشکلات ندارم. عین زبل خان می مونه بچم. هرجای سئول که باشه کافیه دستشو دراز کنه زنگ خونه یکی از دوست دختراشو بزنه!

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

بخاطر عشق تون، چه کارهایی کردین که خارج از ظرفیت و شخصیت تون بوده؟ (4)* طی مسافت های عجیب غریب!*

۶ لایک
۸ نظر

این پارتُ هیچی نباید راجع بهش گفت فقط باید دید. جایی که بقول زیرنویس، بیننده ها دیگه از اینهمه صداقت هیون جه وحشت میکنن! واقعا مگه داریم؟
راجع به تیکه اولش و حرفهای هان چه یونگ فقط یه توضیحاتی بدم.
قبلا گفتم که هرکدوم از مهمونا نهایتا یکی دو تا خاطره از کارهای خاصی که برای عشق شون انجام دادن تعریف میکنن فقط جو هیون جه و هان چه یونگ انقدر خاطرات شون زیاده. حالا هیون جه جان که موارد عشقی ش زیاد بوده و کلا هم مدل تعریف کردنش جالب تر از خودِ اون اتفاقه. اما خاطرات هان چه یونگ همش در رابطه با یه نفره و خیلیم خفنه. یعنی هرکدوم از خاطراتشُ که تعریف میکنه کل استودیو بهت زده میشن و میگن بابا تو دیگه کی هستی... یکی از خاطراتش اینه که وقتی بخاطر یه پروژه توی چین بوده یه شب که داشته با دوست پسرش تلفنی صحبت میکرده، پسره بهش میگه بدجور دلم برات تنگ شده. هان چه یونگ هم بدون اینکه به هیچکس خبر بده تصمیم میگیره شبونه برگرده کره و دوست پسرشُ ببینه و فرداش دوباره به چین برگرده. و همینکار رو هم میکنه اما اون شب تو کره حسابی برف باریده بوده و هان چه یونگ هم که داشته تنهایی و با عجله رانندگی میکرده، تصادف میکنه و بخاطر اینکه حتی منیجرش هم از اومدنش به کره خبر نداشته و تو چین بوده، مجبور میشه با دفتر کمپانیش تو کره تماس بگیره... یعنی از چین کار و بارش رو تعطیل میکنه و با اون وضعیت ستمناک پا میشه میره کره تا یه شب دوست پسرشو ببینه و برگرده...
حالا عوضش هیون جه جان هم میگه من اصلا از این مشکلات ندارم. عین زبل خان می مونه بچم. هرجای سئول که باشه کافیه دستشو دراز کنه زنگ خونه یکی از دوست دختراشو بزنه!