در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق فراموش شده قسمت ۱۲

۱ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

-*
/* آشیا دستشو به علامت اینکه به خواندن ادامه ندم بالا اورد و به نواختن موسیقی با پیانو ادامه داد ، فرانسیا هم مثل من مجذوب زیبایی اش شده بود و از اینکه آشیا رو از همیشه زیباتر میدید، راضی به نظر میرسید … هرچند روی قلبم احساس سنگینی میکردم، اما نمیتوانستم از جایم حرکت کنم … درست مثل وقتیکه یدفعه سر و کله فرانسیا پیدا شد …
||* حالا دیگه یقین دارم یک جایی رو تغییر دادم … اما نمیدونم کجا؟ … شاید با حرفهام باعثش شدم … شاید هم نباید مانع کِی میشدم و تا آخر همراهش میرفتم و زیر اون سایبان نمیرفتیم … اونوقت احتمالا فقط آشیا رو به صورت همون پیرزن پیشگو که با گرفتن مقداری پول از آیندمون گفت، روبرو میشدیم…
** ناکا به ساعت نگاه کرد: ||* یه چیزی با این ساعت عجیبه …
حالا که خوب فکرشو‌ میکنم رای از قدرت زمانش فقط برای جابجایی در زمان استفاده میکرد، نه برای تغییرش!
… از قرار معلوم اطلاعات سایو هم کامل نبوده
… من نا خواسته یه جریان جدید رو به وجود اوردم ، فرصت رو از دست دادم حالا دیگه نمیتونم از سایو هم کمک بخوام …
-n- امیدوارم کِی حالش خوب باشه !…
-*
** مینا وقتی دید رای آرومتر شده … چهار زانو کنار تخت نشست و در حالیکه به دست راست رای که روی قلبش بود ، قدری نگاه کرد ، نفسی عمیقی کشید …
-m- هیچ‌ معلوم هست قصد داری چکار کنی؟ … از تو که یه شیطان اعظم هستی بعیده ندونی که نمیشه اونو بیرون اورد!
ادامه نظرات

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

داستان عشق فراموش شده قسمت ۱۲

۱۰ لایک
۱ نظر

-*
/* آشیا دستشو به علامت اینکه به خواندن ادامه ندم بالا اورد و به نواختن موسیقی با پیانو ادامه داد ، فرانسیا هم مثل من مجذوب زیبایی اش شده بود و از اینکه آشیا رو از همیشه زیباتر میدید، راضی به نظر میرسید … هرچند روی قلبم احساس سنگینی میکردم، اما نمیتوانستم از جایم حرکت کنم … درست مثل وقتیکه یدفعه سر و کله فرانسیا پیدا شد …
||* حالا دیگه یقین دارم یک جایی رو تغییر دادم … اما نمیدونم کجا؟ … شاید با حرفهام باعثش شدم … شاید هم نباید مانع کِی میشدم و تا آخر همراهش میرفتم و زیر اون سایبان نمیرفتیم … اونوقت احتمالا فقط آشیا رو به صورت همون پیرزن پیشگو که با گرفتن مقداری پول از آیندمون گفت، روبرو میشدیم…
** ناکا به ساعت نگاه کرد: ||* یه چیزی با این ساعت عجیبه …
حالا که خوب فکرشو‌ میکنم رای از قدرت زمانش فقط برای جابجایی در زمان استفاده میکرد، نه برای تغییرش!
… از قرار معلوم اطلاعات سایو هم کامل نبوده
… من نا خواسته یه جریان جدید رو به وجود اوردم ، فرصت رو از دست دادم حالا دیگه نمیتونم از سایو هم کمک بخوام …
-n- امیدوارم کِی حالش خوب باشه !…
-*
** مینا وقتی دید رای آرومتر شده … چهار زانو کنار تخت نشست و در حالیکه به دست راست رای که روی قلبش بود ، قدری نگاه کرد ، نفسی عمیقی کشید …
-m- هیچ‌ معلوم هست قصد داری چکار کنی؟ … از تو که یه شیطان اعظم هستی بعیده ندونی که نمیشه اونو بیرون اورد!
ادامه نظرات