در حال بارگذاری ویدیو ...

به دنبال سرنوشت فصل 2 قسمت 45

۲ نظر گزارش تخلف
Carla tsukinami   D.L.L* *
Carla tsukinami D.L.L* *

ریکو:پس برو عصای منو بیار
شینا: عصا؟مگه خوب نشدی؟
ریکو: اره ولی پله های اینجا اذیت میکنه
شینا: باش
و شینا میره و همه داشتن به بدبختیاشون میرسیدن
دایانا:بریم داخل
ناگیسا: یه تصمیمی گرفته شد.امشب شما داخل نمیاین
ازوسا: میخواست بره داخل.....ولی....نتونست.
دایانا: به عبارتی نزاشتین برم داخل.منو از خونه خودم بیرون میکنین؟
ناگیسا: اوهوم
ریکو: توی حیاط که نمیشه.بریم ویلا بقلی
دایانا: اونجا متروکه اس.
ریکو: مشکلی نیست
و دخترا میرن.
میسا: ویلای متروکه.... جالب به نظر میاد
ریکو: ایول
دایانا:مرض. بعضیا میگن اینجا قدیما خونه ادمی بوده که به طرز خیلی خیلی وحشتناکی کشتنش
میرن داخل ویلاو توی یکی از اتاقا میشینن
دایانا: اینجا برق نداره
ریکو: بیا یه شمع پیدا کردم
و شمعه رو روشن میکنن
ریکو: میدونی چجوری کشتنش؟
دایانا:اره.میگن وقتی نصفه شب خواب بوده از شدت کابوس بیدار میشه و صداهایی میشنوه.میره سمت اشپزخونه که سایه هایی روی دیوار میبینه.برمیگرده ولی کسی نبوده همین کارو چندبار تکرار میکنه اما وقتی برای بار چهارم برگشت......
یدفه صدای جیغ بلند یه دختر میاد
ریکو: چی شده؟
ریسا:جیغغغغغغغغغغغغ
دایانا: روحه؟
ریسا: نه موشه(خخخخخخ دیوانس)
دایانا: ای بمیری بیا بشین پیش ما
ریکو: خوب ادامه بده
دایانا: یه موجود عجیب شبیه انسان که یه چشم داست و سر و صورتش خونی بود.اون با چاقویی که تو دستش بوده مرده رو کشته بعد جنازشو تیکه تیکه کرده و سرشو اویزون کرده بالای دروازه ویلا.
ریکو: هوم.ترسناکه.......
دایانا: اره.
توی ویلای دایانا:
ایاتو: دقیقا منظورشون از متروکه چی بود؟
ناگیسا: متروکه؟منظورشون جای ترسناک و قدیمی بوده که شایعات وحشتناکی دربارش گفته شده
شو: بلایی سرشون نیاد.....
ناگیسا: نه بابا.چیزی نمیشه

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

به دنبال سرنوشت فصل 2 قسمت 45

۸ لایک
۲ نظر

ریکو:پس برو عصای منو بیار
شینا: عصا؟مگه خوب نشدی؟
ریکو: اره ولی پله های اینجا اذیت میکنه
شینا: باش
و شینا میره و همه داشتن به بدبختیاشون میرسیدن
دایانا:بریم داخل
ناگیسا: یه تصمیمی گرفته شد.امشب شما داخل نمیاین
ازوسا: میخواست بره داخل.....ولی....نتونست.
دایانا: به عبارتی نزاشتین برم داخل.منو از خونه خودم بیرون میکنین؟
ناگیسا: اوهوم
ریکو: توی حیاط که نمیشه.بریم ویلا بقلی
دایانا: اونجا متروکه اس.
ریکو: مشکلی نیست
و دخترا میرن.
میسا: ویلای متروکه.... جالب به نظر میاد
ریکو: ایول
دایانا:مرض. بعضیا میگن اینجا قدیما خونه ادمی بوده که به طرز خیلی خیلی وحشتناکی کشتنش
میرن داخل ویلاو توی یکی از اتاقا میشینن
دایانا: اینجا برق نداره
ریکو: بیا یه شمع پیدا کردم
و شمعه رو روشن میکنن
ریکو: میدونی چجوری کشتنش؟
دایانا:اره.میگن وقتی نصفه شب خواب بوده از شدت کابوس بیدار میشه و صداهایی میشنوه.میره سمت اشپزخونه که سایه هایی روی دیوار میبینه.برمیگرده ولی کسی نبوده همین کارو چندبار تکرار میکنه اما وقتی برای بار چهارم برگشت......
یدفه صدای جیغ بلند یه دختر میاد
ریکو: چی شده؟
ریسا:جیغغغغغغغغغغغغ
دایانا: روحه؟
ریسا: نه موشه(خخخخخخ دیوانس)
دایانا: ای بمیری بیا بشین پیش ما
ریکو: خوب ادامه بده
دایانا: یه موجود عجیب شبیه انسان که یه چشم داست و سر و صورتش خونی بود.اون با چاقویی که تو دستش بوده مرده رو کشته بعد جنازشو تیکه تیکه کرده و سرشو اویزون کرده بالای دروازه ویلا.
ریکو: هوم.ترسناکه.......
دایانا: اره.
توی ویلای دایانا:
ایاتو: دقیقا منظورشون از متروکه چی بود؟
ناگیسا: متروکه؟منظورشون جای ترسناک و قدیمی بوده که شایعات وحشتناکی دربارش گفته شده
شو: بلایی سرشون نیاد.....
ناگیسا: نه بابا.چیزی نمیشه