در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق گمشده قسمت 17

۲۸ نظر
گزارش تخلف
Suho(لیدرصحبت میکنه)
Suho(لیدرصحبت میکنه)

قسمت 17
اوپا؟؟ منو یادت نمیاد من هانام!!!
_ اها هانا دوس دختر کیونگسو خودمون چرا یادم اومد
هانا بغضشو خورد: میشه دیگه این جودری نگید اوپا؟
_ چرا؟ کیونگی هنوزم دوس دختر نداره و به تو فکر میکنه!
_ اون مال بچگی مون بود. الان خیلی چیزها فرق کرده
_ من باهاش بزرگ شدم و میدونم هر شب به تو فکر میکنه
_اوپا
_ بلاخره یه روز زن داداش صدات میکنم. حالا چه جوری بعد این همه مدت اینجا اومدی؟ ما خونمون و عوض کرده بودیم اینجا رو چه جوری پیدا کردی؟
_ اوپا یکی یکی... خوب مامان یه بسته داد گفت بیارمش به این ادرس همون موقع در باز شد و خاله اومد بیرون فک میکردم نمیشناستم اما با کمال تعجب وقتی دیدم سمتم اومد و محکم بغلم کرد
_ ایگو ببین کی اینجاس عروسمون
_مامان نباید به کیونگسو بگیم عشقش اومده؟_نه اون بچه بی ظرفیت باید سوپرایز شه واسش نقشه دارم
_ خاله جان شما منو میشناسید؟
_ مگه کیونگسوی من چند تا دوس دختر داره که نشناسمت؟ من عکساتو از مامانت گرفتم از بچگی تا الانتو دیدم روز به روز بزرگتر و خوشگل تر شدی
_ مامان چرا زن داداش و نمیبری تو؟
_ اوپااااا یه بار دیگه اینو بگی میزنمت از کجا معلوم من و داداشتون بعد این همه مدت به هم بیایم ؟؟!
_ غلط میکنه نخواد دختر به این خانومی و خوشگلی از خداشم باشه!
_ شما لطف دارید.
_ امشب شام و با ما میخوری مگه نه؟! میخوام بگم دی او هم بیاد ببینیش
_ اوه نه ممنون منتظرمن فقط اومدم بسته رو بدم و برم

نظرات (۲۸)

Loading...

توضیحات

عشق گمشده قسمت 17

۱۰ لایک
۲۸ نظر

قسمت 17
اوپا؟؟ منو یادت نمیاد من هانام!!!
_ اها هانا دوس دختر کیونگسو خودمون چرا یادم اومد
هانا بغضشو خورد: میشه دیگه این جودری نگید اوپا؟
_ چرا؟ کیونگی هنوزم دوس دختر نداره و به تو فکر میکنه!
_ اون مال بچگی مون بود. الان خیلی چیزها فرق کرده
_ من باهاش بزرگ شدم و میدونم هر شب به تو فکر میکنه
_اوپا
_ بلاخره یه روز زن داداش صدات میکنم. حالا چه جوری بعد این همه مدت اینجا اومدی؟ ما خونمون و عوض کرده بودیم اینجا رو چه جوری پیدا کردی؟
_ اوپا یکی یکی... خوب مامان یه بسته داد گفت بیارمش به این ادرس همون موقع در باز شد و خاله اومد بیرون فک میکردم نمیشناستم اما با کمال تعجب وقتی دیدم سمتم اومد و محکم بغلم کرد
_ ایگو ببین کی اینجاس عروسمون
_مامان نباید به کیونگسو بگیم عشقش اومده؟_نه اون بچه بی ظرفیت باید سوپرایز شه واسش نقشه دارم
_ خاله جان شما منو میشناسید؟
_ مگه کیونگسوی من چند تا دوس دختر داره که نشناسمت؟ من عکساتو از مامانت گرفتم از بچگی تا الانتو دیدم روز به روز بزرگتر و خوشگل تر شدی
_ مامان چرا زن داداش و نمیبری تو؟
_ اوپااااا یه بار دیگه اینو بگی میزنمت از کجا معلوم من و داداشتون بعد این همه مدت به هم بیایم ؟؟!
_ غلط میکنه نخواد دختر به این خانومی و خوشگلی از خداشم باشه!
_ شما لطف دارید.
_ امشب شام و با ما میخوری مگه نه؟! میخوام بگم دی او هم بیاد ببینیش
_ اوه نه ممنون منتظرمن فقط اومدم بسته رو بدم و برم