در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 28

۵۷ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

چند دقیقه بعد، کوکی با یه دوچرخه، از خونه زده بود بیرون و داشت میرفت سمت قبرستون. میخواست خانوادشو ببینه. تقریبا هر هفته یه شبو یواشکی میرفت بیرون و اونارو میدید. تهیونگ مثل همیشه، دنبالش کرد تا مطمعن شه خطری تهدیدش نمیکنه.
راستش، تهیونگ حتی خودشم نمیدونست باید چیکار کنه. گاهی حسودی میکرد و میزد یه نفرو میکشت، یا فقط بخاطر اینکه دوستای کوکی بتونن بیان ببیننش، به مادر پدراشون نفوذ ذهنی کرد و اونارو بیرون خونه نگه داشت !!!!!
خلق و خوی تهیونگ، غیرقابل پیش بینی بود. فرشته ای که بخاطر کینه به یه شیطان تبدیل شده بود، بلد نبود عشق بورزه.
از دور محو کوکی بود که چطور با دوتا قبر سرد و خالی به عنوان پدر و مادرش حرف میزنه و چطور از خاک میخواد که بقلش کنه. اشک تو چشماش حلقه زد. اون حتی یه سنگ قبرم واسه پناه بردن بهش نداشت.چقدر تنها بود ! نه ؟!
بالاخره حرفای کوکی با مادر، پدر و برادرش تموم شد و راه افتاد سمت خونه.
تهیونگ تصمیم گرفت قبل از رسیدن به اون اتاق، کوکیو ببینه. اما با دیدن دختری که سمت کوکی اومد، متوقف شد.
اون کی بود؟
دختره آروم آروم رفت سمت کوکی و از پشت بقلش کرد. کوکی بدون اینکه تعجب کنه، دستشو رو دستای دختره که دور کمرش حلقه شده بودن گذاشت. تهیونگ، تحمل نداشت کسی عاشق کوکی باشه. و این دست خودش نبود. خونش به جوش اومد. کوکی روشو برگردوند سمت دختره و دست کشید به موهاش.
انگار داشتن باهمدیگه حرف میزدن. تهیونگ لبشو میگزید و با حرص نگاهشون میکرد. کوکی، دستاشو دو طرف صورت دختره گذاشت. صورتاشون داشت بهم دیگه نزدیک میشد .. !!
کوکی دستاشو دو طرف صورت اون دختر مو مشکی گذاشته بود و داشت لباشو بهش نزدیک میکرد.
تهیونگ، سرشار از تمام حسای بد دنیا بود. مشتاشو باز کرد و لباشو از هم فاصله داد. دندوناش که بهمدیگه فشرده میشدن نمایان شدن. تصمیمشو در یک آن گرفت. با بیشترین سرعتی که تو عمرش حرکت کرده بود، خودشو پشت سر کوکی رسوند و دست چپشو روی شونه ی کوکی گذاشت.
بدن کوکی از آنالیز کردن اون سرما، لرزید. هربار که یه نفرو از دست داده بود، دستای تهیونگ رو شونش خودنمایی کرده بودن. چشماش درشت شد. دستای تهیونگ روی دستای کوکی که روی سر دخترک بود نشستن؛ و طی یه حرکت، با کمک دستای کوکی گردن دخترک شکسته شد و جسمش از بین دستای کوکی سر خورد و افتاد روی زمین !!!

نظرات (۵۷)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 28

۲۲ لایک
۵۷ نظر

چند دقیقه بعد، کوکی با یه دوچرخه، از خونه زده بود بیرون و داشت میرفت سمت قبرستون. میخواست خانوادشو ببینه. تقریبا هر هفته یه شبو یواشکی میرفت بیرون و اونارو میدید. تهیونگ مثل همیشه، دنبالش کرد تا مطمعن شه خطری تهدیدش نمیکنه.
راستش، تهیونگ حتی خودشم نمیدونست باید چیکار کنه. گاهی حسودی میکرد و میزد یه نفرو میکشت، یا فقط بخاطر اینکه دوستای کوکی بتونن بیان ببیننش، به مادر پدراشون نفوذ ذهنی کرد و اونارو بیرون خونه نگه داشت !!!!!
خلق و خوی تهیونگ، غیرقابل پیش بینی بود. فرشته ای که بخاطر کینه به یه شیطان تبدیل شده بود، بلد نبود عشق بورزه.
از دور محو کوکی بود که چطور با دوتا قبر سرد و خالی به عنوان پدر و مادرش حرف میزنه و چطور از خاک میخواد که بقلش کنه. اشک تو چشماش حلقه زد. اون حتی یه سنگ قبرم واسه پناه بردن بهش نداشت.چقدر تنها بود ! نه ؟!
بالاخره حرفای کوکی با مادر، پدر و برادرش تموم شد و راه افتاد سمت خونه.
تهیونگ تصمیم گرفت قبل از رسیدن به اون اتاق، کوکیو ببینه. اما با دیدن دختری که سمت کوکی اومد، متوقف شد.
اون کی بود؟
دختره آروم آروم رفت سمت کوکی و از پشت بقلش کرد. کوکی بدون اینکه تعجب کنه، دستشو رو دستای دختره که دور کمرش حلقه شده بودن گذاشت. تهیونگ، تحمل نداشت کسی عاشق کوکی باشه. و این دست خودش نبود. خونش به جوش اومد. کوکی روشو برگردوند سمت دختره و دست کشید به موهاش.
انگار داشتن باهمدیگه حرف میزدن. تهیونگ لبشو میگزید و با حرص نگاهشون میکرد. کوکی، دستاشو دو طرف صورت دختره گذاشت. صورتاشون داشت بهم دیگه نزدیک میشد .. !!
کوکی دستاشو دو طرف صورت اون دختر مو مشکی گذاشته بود و داشت لباشو بهش نزدیک میکرد.
تهیونگ، سرشار از تمام حسای بد دنیا بود. مشتاشو باز کرد و لباشو از هم فاصله داد. دندوناش که بهمدیگه فشرده میشدن نمایان شدن. تصمیمشو در یک آن گرفت. با بیشترین سرعتی که تو عمرش حرکت کرده بود، خودشو پشت سر کوکی رسوند و دست چپشو روی شونه ی کوکی گذاشت.
بدن کوکی از آنالیز کردن اون سرما، لرزید. هربار که یه نفرو از دست داده بود، دستای تهیونگ رو شونش خودنمایی کرده بودن. چشماش درشت شد. دستای تهیونگ روی دستای کوکی که روی سر دخترک بود نشستن؛ و طی یه حرکت، با کمک دستای کوکی گردن دخترک شکسته شد و جسمش از بین دستای کوکی سر خورد و افتاد روی زمین !!!