در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 36

۰ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

از زبان جنی ..
وقتی رسیدم مدرسه یوکی نبود و این بد بود . کاملا حس میکردم که یه اتفاقی افتاده . ینی چی شده بود ؟ مریض بود ؟
یا ... یا شایدم فن کلاب کاری کردن ؟
به پای باندپیچی شدم نگاه انداختم . چرا انقد از رعدوبرق میترسیدم ؟ چطور تونستم اینطوری کنم پامو ؟ از خودم بدم میومد .
متوجه خیره ی جونگ کوک روم نبودم .
نه اینطوری نمیشه . نگرانی داشت دیوونم میکرد . قبل اینکه زنگ مدرسه بخوره ، از کلاس سریع زدم بیرون . باید میرفتم یوکیو پیدا میکردم .
ـ همونجا وایسا .
با شنیدن صداش همونجا خشکم زد . بازم دنبالم اومده بود ؟‌چرا این روزا نقش جونگ کوک تو زندگیم زیاد شده بود ؟
سمتش برگشتم و آه کشیدم ـ برا تو وقت ندارم .
جونگ کوک ـ مگه برام مهمه چی فک میکنی ؟
من ـ دیگه نیازی به تشکر نیس . پس اگه اینم در عوض تشکره باید بگم ممنون . نیازی نیس .
یه ابروشو داد بالا ـ کی گفته در عوض تشکره ؟
سوالی بهش خیره شدم . اگه تشکر نبود پس چی بود ؟ جدی همون چیزی بود که تو خونه بهش فکر کرده بودم ؟
فلش بک ـ
آروم زمزمه کردم ـ ممنون .
جونگ کوک ـ گفتم که ... در عوض تشکر واسه کمک به من و دوستامه .
لبخند زدم . منظورش تشکر واسه شام بود دیگه ؟!
از اشتباهش معلوم بود که داشت دروغ میگفت و توی ته قلبش ، اینکارو واسه اینکه نگرانم بود میکرد .
پایان فلش بک ـ
سرمو تکون دادم . حتما اشتباه میکنم . اون فقط یه پسرعجیب غریبه . امکان نداشت نگران من بشه . تا همین چند روز پیش داشتیم تو سروکله ی هم میزدیم .
الان روبه روم وایساده و میگه درعوض تشکر نیس ؟ چه جوکی .
من ـ اگه ... اگه در عوض تشکر نیس .. پس چیه ؟
با دیدن نگاه نامطمعنش یکم ته دلم حس خوبی پیدا کردم .. نمیدونم چرا .
من ـ پس اگه چیز دیگه ای نیس ... من میرم دیگه .
برگشت تا برم ولی باز صدام کرد .
برگشتم سمتش . کلافه شده بودم دیگه .
من ـ چیههه ؟
تند تند اومد سمتم و مچ دستمو گرفت ـ همین الان برمیگردی کلاس .
دستمو کشیدم بیرون ـ نه !
با حرص بلند داد زد ـ ذره ای به خودت اهمیت نمیدی ؟
شوکه بهش خیره شدم . خودشم با تعجب نگام کرد. انگار از خودش مطمعن نبود .

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 36

۱۸ لایک
۰ نظر

از زبان جنی ..
وقتی رسیدم مدرسه یوکی نبود و این بد بود . کاملا حس میکردم که یه اتفاقی افتاده . ینی چی شده بود ؟ مریض بود ؟
یا ... یا شایدم فن کلاب کاری کردن ؟
به پای باندپیچی شدم نگاه انداختم . چرا انقد از رعدوبرق میترسیدم ؟ چطور تونستم اینطوری کنم پامو ؟ از خودم بدم میومد .
متوجه خیره ی جونگ کوک روم نبودم .
نه اینطوری نمیشه . نگرانی داشت دیوونم میکرد . قبل اینکه زنگ مدرسه بخوره ، از کلاس سریع زدم بیرون . باید میرفتم یوکیو پیدا میکردم .
ـ همونجا وایسا .
با شنیدن صداش همونجا خشکم زد . بازم دنبالم اومده بود ؟‌چرا این روزا نقش جونگ کوک تو زندگیم زیاد شده بود ؟
سمتش برگشتم و آه کشیدم ـ برا تو وقت ندارم .
جونگ کوک ـ مگه برام مهمه چی فک میکنی ؟
من ـ دیگه نیازی به تشکر نیس . پس اگه اینم در عوض تشکره باید بگم ممنون . نیازی نیس .
یه ابروشو داد بالا ـ کی گفته در عوض تشکره ؟
سوالی بهش خیره شدم . اگه تشکر نبود پس چی بود ؟ جدی همون چیزی بود که تو خونه بهش فکر کرده بودم ؟
فلش بک ـ
آروم زمزمه کردم ـ ممنون .
جونگ کوک ـ گفتم که ... در عوض تشکر واسه کمک به من و دوستامه .
لبخند زدم . منظورش تشکر واسه شام بود دیگه ؟!
از اشتباهش معلوم بود که داشت دروغ میگفت و توی ته قلبش ، اینکارو واسه اینکه نگرانم بود میکرد .
پایان فلش بک ـ
سرمو تکون دادم . حتما اشتباه میکنم . اون فقط یه پسرعجیب غریبه . امکان نداشت نگران من بشه . تا همین چند روز پیش داشتیم تو سروکله ی هم میزدیم .
الان روبه روم وایساده و میگه درعوض تشکر نیس ؟ چه جوکی .
من ـ اگه ... اگه در عوض تشکر نیس .. پس چیه ؟
با دیدن نگاه نامطمعنش یکم ته دلم حس خوبی پیدا کردم .. نمیدونم چرا .
من ـ پس اگه چیز دیگه ای نیس ... من میرم دیگه .
برگشت تا برم ولی باز صدام کرد .
برگشتم سمتش . کلافه شده بودم دیگه .
من ـ چیههه ؟
تند تند اومد سمتم و مچ دستمو گرفت ـ همین الان برمیگردی کلاس .
دستمو کشیدم بیرون ـ نه !
با حرص بلند داد زد ـ ذره ای به خودت اهمیت نمیدی ؟
شوکه بهش خیره شدم . خودشم با تعجب نگام کرد. انگار از خودش مطمعن نبود .