در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت22 پارت دو

۱۵ نظر
گزارش تخلف
Suho(لیدرصحبت میکنه)
Suho(لیدرصحبت میکنه)

خوب رسیدیم اینجاس
_ اخ خدا جونم خودت ختم به خیر کن
_ بیا تا جلسه شروع نشده یه چرخ این اطراف بزنیم
_ موافقم بیا داخل کمپانی رو ببینیم هنوز یه ساعتی وقت هست
_انیکا بهتر نبود قبل اینکه بیایم یکم راجع به کمپانی اطلاعات...هنوز حرفش تموم نشده بود که یه کلاسور قطور جلوش گرفته شد.
_ اومو این چیه؟
_ هانا اومو که فوش نیست؟
_ اااا نه فحش نیست یه جور بیان تعجبه
_ اینها اطلاعاتیه که از جاهای مختلف راجع به کمپانی،اعضا،کارمندا،گروها،موسسش و تاریخچش تا حالا بدست اوردم به نظرم پدرامون توی اقتصاد فوق العادن و اگه واقعا با رییس کمپانی دوست صمیمین باید بگم ما خیلی خنگیم که از استعدادشون هیچی به ارث نبردیم؟
_خودتم فهمیدی چی گفتی؟؟؟
_ یه مشت حرف چرت بدل نگیر.نمیشه راه نری و بخونی ؟ سرم گیج میره!
_ نمیشه استرس دارم
از دور صدایی میومد که توجه منو انیکا رو به خودش جلب کرد.
_اتی....اتی...اتی..اتی نفسم برید..اتی عزیزم باید برات توضیح بدم صبر کن..اتی اونجوری که فک میکنی نیست..اتی..بزار باهات حرف بزنم اتییی
تا سرمو بالا اوردم که ببینم کی داره شخصی به اسم اتی رو دنبال میکنه یه چیزی که حدس میزدم باید اتی باشه محکم خورد بهم و پخش زمین شدم.پخش شدن همانا و پرت شدن برگهای اطلاعات کمپانی همانا
_ اوخ خوب جلوتو نگاه کن خانومی
دختر روبروم بهم زل زده بود..بعد یه نگاه بهم کرد و محکم بغلم کرد
گریه میکرد و صدام میزد:مین اه...مین اه تو زنده ای؟ میدونستم زنده ای من میدونستم تو نمردی.. امکان نداشت تنهام بزاری...

نظرات (۱۵)

Loading...

توضیحات

قسمت22 پارت دو

۷ لایک
۱۵ نظر

خوب رسیدیم اینجاس
_ اخ خدا جونم خودت ختم به خیر کن
_ بیا تا جلسه شروع نشده یه چرخ این اطراف بزنیم
_ موافقم بیا داخل کمپانی رو ببینیم هنوز یه ساعتی وقت هست
_انیکا بهتر نبود قبل اینکه بیایم یکم راجع به کمپانی اطلاعات...هنوز حرفش تموم نشده بود که یه کلاسور قطور جلوش گرفته شد.
_ اومو این چیه؟
_ هانا اومو که فوش نیست؟
_ اااا نه فحش نیست یه جور بیان تعجبه
_ اینها اطلاعاتیه که از جاهای مختلف راجع به کمپانی،اعضا،کارمندا،گروها،موسسش و تاریخچش تا حالا بدست اوردم به نظرم پدرامون توی اقتصاد فوق العادن و اگه واقعا با رییس کمپانی دوست صمیمین باید بگم ما خیلی خنگیم که از استعدادشون هیچی به ارث نبردیم؟
_خودتم فهمیدی چی گفتی؟؟؟
_ یه مشت حرف چرت بدل نگیر.نمیشه راه نری و بخونی ؟ سرم گیج میره!
_ نمیشه استرس دارم
از دور صدایی میومد که توجه منو انیکا رو به خودش جلب کرد.
_اتی....اتی...اتی..اتی نفسم برید..اتی عزیزم باید برات توضیح بدم صبر کن..اتی اونجوری که فک میکنی نیست..اتی..بزار باهات حرف بزنم اتییی
تا سرمو بالا اوردم که ببینم کی داره شخصی به اسم اتی رو دنبال میکنه یه چیزی که حدس میزدم باید اتی باشه محکم خورد بهم و پخش زمین شدم.پخش شدن همانا و پرت شدن برگهای اطلاعات کمپانی همانا
_ اوخ خوب جلوتو نگاه کن خانومی
دختر روبروم بهم زل زده بود..بعد یه نگاه بهم کرد و محکم بغلم کرد
گریه میکرد و صدام میزد:مین اه...مین اه تو زنده ای؟ میدونستم زنده ای من میدونستم تو نمردی.. امکان نداشت تنهام بزاری...