در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت 618 سریال پرواز(هـــمـــراه بـــا خـــلـــاصـــه)

۷ نظر
گزارش تخلف
♥♥♥кเคภค ♥♥♥
♥♥♥кเคภค ♥♥♥

تاجسوینی میاد و از رانجنا در مورد دکور خونه می پرسه و اونم سورج رو سرزنش می کنه و اینگه املی اونو رد کرد و الان با چکور میخوان ایملی با ویوان با هم باشن و این مراسم برای اونا هست.بعد چکور از بیجلی میخواد سینی دعا رو بیاره ... راگینی رو نشون میده افسر میاد پیشش و راگینی میگه نکنه فکر می کنی ما مدارک رو آتیش زدیم . بعد افسر میگه منو بکشین هم راضی نمیشم .. زن افسر رو میارن و با اون افسر و تهدید می کنن .. ایملی و ویوان میان و ایملی از اینکه میبینه در خونه بسته هست شوکه میشه و میگه حتما اونا منو یه عنوان همسرت نمیخوان :/ ویوان دستشو می گیره و میگه: تو هــــمـــســــر مـــــنی همراه من بیا و با هم میرن .. در باز میشه و تعجب می کنن . چکور با سینی دعا منتظرشه و همه لیخند می زنن .. چکور میخواد مراسم رو شروع کنه تو فکر سورج هست که بدون اون باید شروع کنه .. سورج میاد و مراسم رو کامل می کنن . بعد میرن به بزرگترا احترام میزارن ...ویوان از رانجنا معذرت میخواد که بهش نگفته و اونم میگه درک می کنممم .. رانجنا از روی عمد گفت برین به بزرگتر خودتون سورج احترام بزارین..اونا هم میخوان برن که سورج میگه نیازی نیست.بعد ویوان یاد رفتار سورج افتاد که اون باعث شد که عشقش رو متوجه بشه .. ویوان دست ایملی رو میگیره و میخواد بره پیش سورج و احترام میزاره .. سورج میگه نمیخواد .. بعد ویوان میره تو بغلش.و سورج هم میگه: من کاری نکردم فقط کار درست رو کردم بعد میره ..همه میرن ..ویوان به ایملی میگه حالا همه کارا رو کردیم همه مراسم ها انجام شد بهتره اینم انجام بشهههه و اونم میگه چـــی؟؟؟ و اونو بغل می کنه می پره .. چکور اشک شوق می ریزه و براشون دعا می کنه ..ایملی و ویوان وارد اتاق میشن و می بینن مثل شب عروسی قشنگ شده .. ویوان میگه چکور همه این کارا رو واسه ما کرده ..
.
.
.
لاااااااااااایک و نظــــــــــر بدییییییییییییین :))))))

نظرات (۷)

Loading...

توضیحات

قسمت 618 سریال پرواز(هـــمـــراه بـــا خـــلـــاصـــه)

۱۱ لایک
۷ نظر

تاجسوینی میاد و از رانجنا در مورد دکور خونه می پرسه و اونم سورج رو سرزنش می کنه و اینگه املی اونو رد کرد و الان با چکور میخوان ایملی با ویوان با هم باشن و این مراسم برای اونا هست.بعد چکور از بیجلی میخواد سینی دعا رو بیاره ... راگینی رو نشون میده افسر میاد پیشش و راگینی میگه نکنه فکر می کنی ما مدارک رو آتیش زدیم . بعد افسر میگه منو بکشین هم راضی نمیشم .. زن افسر رو میارن و با اون افسر و تهدید می کنن .. ایملی و ویوان میان و ایملی از اینکه میبینه در خونه بسته هست شوکه میشه و میگه حتما اونا منو یه عنوان همسرت نمیخوان :/ ویوان دستشو می گیره و میگه: تو هــــمـــســــر مـــــنی همراه من بیا و با هم میرن .. در باز میشه و تعجب می کنن . چکور با سینی دعا منتظرشه و همه لیخند می زنن .. چکور میخواد مراسم رو شروع کنه تو فکر سورج هست که بدون اون باید شروع کنه .. سورج میاد و مراسم رو کامل می کنن . بعد میرن به بزرگترا احترام میزارن ...ویوان از رانجنا معذرت میخواد که بهش نگفته و اونم میگه درک می کنممم .. رانجنا از روی عمد گفت برین به بزرگتر خودتون سورج احترام بزارین..اونا هم میخوان برن که سورج میگه نیازی نیست.بعد ویوان یاد رفتار سورج افتاد که اون باعث شد که عشقش رو متوجه بشه .. ویوان دست ایملی رو میگیره و میخواد بره پیش سورج و احترام میزاره .. سورج میگه نمیخواد .. بعد ویوان میره تو بغلش.و سورج هم میگه: من کاری نکردم فقط کار درست رو کردم بعد میره ..همه میرن ..ویوان به ایملی میگه حالا همه کارا رو کردیم همه مراسم ها انجام شد بهتره اینم انجام بشهههه و اونم میگه چـــی؟؟؟ و اونو بغل می کنه می پره .. چکور اشک شوق می ریزه و براشون دعا می کنه ..ایملی و ویوان وارد اتاق میشن و می بینن مثل شب عروسی قشنگ شده .. ویوان میگه چکور همه این کارا رو واسه ما کرده ..
.
.
.
لاااااااااااایک و نظــــــــــر بدییییییییییییین :))))))