در حال بارگذاری ویدیو ...

Family Next Door _ چانبک. نامجین _ پارت 28

۱۵ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

جین قبل اینکه چشماشو باز کنه ، با دستاش چشاشو مالید . دیگه صبح شده بود . دست همسرشو که دور جین حلقه شده بود ، آروم از خودش جدا کرد و بوسه ی ریزی به لباش زد .
بلند شد و روزش رو شروع کرد . بعد اینکه دوش گرفت و موهاشو خشک کرد ، رفت تا صبحونه رو آماده کنه . عاشق این بود که برای عشق زندگیش صبحونه آماده کنه . حتی حس قشنگی که موقع آشپزی کردن داشت هم نمیتونست این عشق رو جلو بزنه . جین با این عشق حس کامل بودن میکرد .
وقتی داشت تخم مرغ ها رو میپخت ، از اتاق مشترکشون صدا اومد . مطمعنا نامجون بیدار شده بود . هر روز اینطوری بود . جین به کارای نامجون عادت کرده بود . میشه گفت کارای نامجون رو با عشق حفظ کرده بود ! جین لبخند زد .
جین ــ نامجون چشاشو باز میکنه . بخاطر اینکه نمیتونه از جاش بلند بشه غر میزنه و پتوهایی که دورش بودن رو مقصر میدونه .
برای کی مهم بود که نامجون صبح ها بچه میشد ؟! حداقل برای جین که مهم نبود چون عاشق این کیوت بودن های همسرش بود .
یهو دو تا بازو دورش حلقه شد و نامجون چونه شو گذاشت رو شونه ی جین .
نامجون ــ صبح بخیر .
جین لبخند زد ــ بدو دوش بگیر عه . بو میدی 0ـ0
نامجون لباشو جلو داد ــ‌ نه خیر . اصلا هم نمیدم .
جین ــ رو حرف من حرف میزنی ؟؟! بدو میگم ... عصر هم باید بریم مغازه یکم وسیله بخریم .
نامجون ــ ولی من ساعت 4 مصاحبه دارممم .
جین پوزخند زد ــ پس از شاااام ^^ خبری نیست لاو .
نامجون ــ ایــش . میدونی بدون غذات دووم نمیارم -ـــ-
جین غذاهارو چید رو میز ــ‌فقط بدون غذام ؟!
نامجون ــ باوشـــه ... و بدون تو .
جین لبخند پیروزمندانه ای زد ــ‌پس میریم خریـــــد ^^
نامجون ــ‌ هیچوقت برنده نمیشم -ــــ-
ظهر آماده شدن برن خرید . سوار ماشین شدن و راه افتادن .
تو راه جین همش غر میزد که وقتی نامجون رانندگی میکنه نباید دست جینو بگیره . میگفت اول امنیت مهمه . نامجون عاشق این ویژگی جین بود .
از ماشین پیاده شدن . نامجون دستشو انداخت دور شونه های جین و همینطوری که بغلش کرده بود ، سمت مغازه رفتن .

نظرات (۱۵)

Loading...

توضیحات

Family Next Door _ چانبک. نامجین _ پارت 28

۱۸ لایک
۱۵ نظر

جین قبل اینکه چشماشو باز کنه ، با دستاش چشاشو مالید . دیگه صبح شده بود . دست همسرشو که دور جین حلقه شده بود ، آروم از خودش جدا کرد و بوسه ی ریزی به لباش زد .
بلند شد و روزش رو شروع کرد . بعد اینکه دوش گرفت و موهاشو خشک کرد ، رفت تا صبحونه رو آماده کنه . عاشق این بود که برای عشق زندگیش صبحونه آماده کنه . حتی حس قشنگی که موقع آشپزی کردن داشت هم نمیتونست این عشق رو جلو بزنه . جین با این عشق حس کامل بودن میکرد .
وقتی داشت تخم مرغ ها رو میپخت ، از اتاق مشترکشون صدا اومد . مطمعنا نامجون بیدار شده بود . هر روز اینطوری بود . جین به کارای نامجون عادت کرده بود . میشه گفت کارای نامجون رو با عشق حفظ کرده بود ! جین لبخند زد .
جین ــ نامجون چشاشو باز میکنه . بخاطر اینکه نمیتونه از جاش بلند بشه غر میزنه و پتوهایی که دورش بودن رو مقصر میدونه .
برای کی مهم بود که نامجون صبح ها بچه میشد ؟! حداقل برای جین که مهم نبود چون عاشق این کیوت بودن های همسرش بود .
یهو دو تا بازو دورش حلقه شد و نامجون چونه شو گذاشت رو شونه ی جین .
نامجون ــ صبح بخیر .
جین لبخند زد ــ بدو دوش بگیر عه . بو میدی 0ـ0
نامجون لباشو جلو داد ــ‌ نه خیر . اصلا هم نمیدم .
جین ــ رو حرف من حرف میزنی ؟؟! بدو میگم ... عصر هم باید بریم مغازه یکم وسیله بخریم .
نامجون ــ ولی من ساعت 4 مصاحبه دارممم .
جین پوزخند زد ــ پس از شاااام ^^ خبری نیست لاو .
نامجون ــ ایــش . میدونی بدون غذات دووم نمیارم -ـــ-
جین غذاهارو چید رو میز ــ‌فقط بدون غذام ؟!
نامجون ــ باوشـــه ... و بدون تو .
جین لبخند پیروزمندانه ای زد ــ‌پس میریم خریـــــد ^^
نامجون ــ‌ هیچوقت برنده نمیشم -ــــ-
ظهر آماده شدن برن خرید . سوار ماشین شدن و راه افتادن .
تو راه جین همش غر میزد که وقتی نامجون رانندگی میکنه نباید دست جینو بگیره . میگفت اول امنیت مهمه . نامجون عاشق این ویژگی جین بود .
از ماشین پیاده شدن . نامجون دستشو انداخت دور شونه های جین و همینطوری که بغلش کرده بود ، سمت مغازه رفتن .