در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن انتقام پارت 37

۳۱ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

میتونین اینو بخونین !
______________________________
هردوشون انقدر خسته بودن که تو بقل همدیگه خوابشون برد.
اخرین جمله ای که کوکی قبل از خوابش شنید، یه دوستت دارم خشک و خالی از بین لبای کبود تهیونگ بود.
اما اولین بار بود که اون اینو میگفت!
کوکی بین خواب و بیداری، لبخندی زد و سعی کرد به هیچی فک نکنه.
صبح روز بعد، وقتی جین تکون تکونش میداد بیدار شد.
- جانگکوک؟ بیدار شو.
صدای جین بود. کوکی بلند شد و نگاهی به تخت خالیش انداخت. نبود تهیونگ آزارش داد.
- چیشده هیونگ؟
چشماشو مالید و درحالی که تو جاش میشست گفت.
- تو قراره با این آقایون بری جایی. منم میام.
جین گفت.
"آقایون؟" کوکی از خودش پرسید. به در اتاقش نگاه کرد. دوتا مرد هیکلی، با لباس سفید اونجا بودن.
تازه فهمید اونا کین!
- نه نه هیونگ! من دیوونه نیستم !!!
- چیزی نیس کوکی! من که نگفتم دیوونه ای، فقط امروز میریم یه سر با دوست من یه ملاقات داشته باشی.
جین گفت و موهای کوکیو از روی پیشونیش کنار زد.
- هیونگ اینکارو نکن من جز تو کسیو ندارم .. !!
کوکی درحالی که بغض سنگینی گلوشو فشار میداد گفت.
جین در جوابش لبخند سرد و غمگینی زد.
****
خب دیگه بچه ها امروز کم گذاشتم تا فیکو جای حساسش تموم کنم ^^ خخخخ فوش دادن آزاده

نظرات (۳۱)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن انتقام پارت 37

۲۴ لایک
۳۱ نظر

میتونین اینو بخونین !
______________________________
هردوشون انقدر خسته بودن که تو بقل همدیگه خوابشون برد.
اخرین جمله ای که کوکی قبل از خوابش شنید، یه دوستت دارم خشک و خالی از بین لبای کبود تهیونگ بود.
اما اولین بار بود که اون اینو میگفت!
کوکی بین خواب و بیداری، لبخندی زد و سعی کرد به هیچی فک نکنه.
صبح روز بعد، وقتی جین تکون تکونش میداد بیدار شد.
- جانگکوک؟ بیدار شو.
صدای جین بود. کوکی بلند شد و نگاهی به تخت خالیش انداخت. نبود تهیونگ آزارش داد.
- چیشده هیونگ؟
چشماشو مالید و درحالی که تو جاش میشست گفت.
- تو قراره با این آقایون بری جایی. منم میام.
جین گفت.
"آقایون؟" کوکی از خودش پرسید. به در اتاقش نگاه کرد. دوتا مرد هیکلی، با لباس سفید اونجا بودن.
تازه فهمید اونا کین!
- نه نه هیونگ! من دیوونه نیستم !!!
- چیزی نیس کوکی! من که نگفتم دیوونه ای، فقط امروز میریم یه سر با دوست من یه ملاقات داشته باشی.
جین گفت و موهای کوکیو از روی پیشونیش کنار زد.
- هیونگ اینکارو نکن من جز تو کسیو ندارم .. !!
کوکی درحالی که بغض سنگینی گلوشو فشار میداد گفت.
جین در جوابش لبخند سرد و غمگینی زد.
****
خب دیگه بچه ها امروز کم گذاشتم تا فیکو جای حساسش تموم کنم ^^ خخخخ فوش دادن آزاده