در حال بارگذاری ویدیو ...

❤داستان من از تهیونگ❤درخواستی کایرا واسه لاورا❤

۲۰ نظر گزارش تخلف
Nazz_bano
Nazz_bano

مامان:وااااااای تهیونگ بسه چقدر میخونی؟
تهیونگ:خب دلم گرفته میخوام بخونم
مامان:دوست دختری چیزی داری که باهات کات کرده باشه؟
تهیونگ؛چطور؟
مامان:اخه هر چی میخونی غمگینه ...دام گرفت بچه
تهیونگ:اصن من میرم بیرون بابا اه
توی خیابون بی هدف راه میرفت دلش میخواست بخونه نمیدونست چرا؟غمگین بود_دلیلی هم واسش وجود نداشت بیخودی_توی پارک کنار حوض بزرگ و فواره های خوشگلش ایستادو به ماهی های خوشگل توی استخر خیره شد_زیرلب موزیکی زمزمه میکرد که صدای جیغ یه دخترو شنید_صدا رو دنبال کرد و رسید به یه کوچه بن بست_سه تا پسر داشتن یه دخترو اذیت میکردن_اول با خودش گفت به من چه لابد اشناشن_اومد برگرده که دختره دوباره جیغ زد و گفت ولم کنین عوضیا_تهیونگ فهمیدکه موضوع ساده نیست و جون دختر تو خطره_تصمیم گرفت بره جلو با حرف ردشون کنه برن_گفت اقایون معذرت میخوام میشه بپرسم اینجا چ خبره؟
یکی از پسرا گفت:مگه مفتشی گمشو بینم
تهیونگ گفت:اقای به ظاهر محترم شما دارین همسر منو اذیت میکنین چطورانتظارداذین برم؟
پسری که از بقیه گردن کلفت تر بود جلو اومد و زد رو سینه ی تهیونگ که باعث شدکمی به عقب بره گفت:که همسرشی_از کی تاحالا؟حلقه ای که تو دستاتون نیست
تهیونگ با عصبانیت گفت فک نکنم لازم باشه به شماها توضیح بدیم
بعد رو به دختر گفت بیا بریم خونه دخترخواست به طرفش بره که پسره دستشو گرفت و گفت کجا؟بودی حالا
تهیونگ خیلی عصبی شد با صدایی که عصبانیت تو صداش موج میزد گفت دستتو ازش بکش
پسرهیکلی خندیدو گفت نه بابا عصبانی هم میشی جوجه؟
تهیونگ لبخند مسخره امیزی گوشه لبش نشست و گفت کجاشودیدی؟
سه تایی بهش حمله کردن تهیونگ با اینکه خیلی کتک خورده بود ولی کم هم نزده بودتا اینکه اونا خسته شدن و با سروصورت خونی فرار کردن تهیونگ کل صورتش خونی بود دختر با صدایی پر بغض بهش نزدیک شد دستای لرزونشو گذاشت دوطرف صورت تهیونگ و گفت حالتون خیلی بده نه؟بریم بیمارستان_ببخشید که بخاطر من اینهمه کتک خوردید_تهیونگ بهش لبخند زد و سعی کرد تظاهر کنه که خوبه_گفت:نه خوبم_خوشحالم که به هدفشون نرسیدن شما میتونین برین خونه_فقط خواهشا دیر وقت اینجور جاها نیاین خیلی خطرناکه_نگاهی به لباس دختر انداخت و دید لباسش مناسب این وقت شب نیست پالتوشو دراوورد ادامه در کامنت اول

نظرات (۲۰)

Loading...

توضیحات

❤داستان من از تهیونگ❤درخواستی کایرا واسه لاورا❤

۲۸ لایک
۲۰ نظر

مامان:وااااااای تهیونگ بسه چقدر میخونی؟
تهیونگ:خب دلم گرفته میخوام بخونم
مامان:دوست دختری چیزی داری که باهات کات کرده باشه؟
تهیونگ؛چطور؟
مامان:اخه هر چی میخونی غمگینه ...دام گرفت بچه
تهیونگ:اصن من میرم بیرون بابا اه
توی خیابون بی هدف راه میرفت دلش میخواست بخونه نمیدونست چرا؟غمگین بود_دلیلی هم واسش وجود نداشت بیخودی_توی پارک کنار حوض بزرگ و فواره های خوشگلش ایستادو به ماهی های خوشگل توی استخر خیره شد_زیرلب موزیکی زمزمه میکرد که صدای جیغ یه دخترو شنید_صدا رو دنبال کرد و رسید به یه کوچه بن بست_سه تا پسر داشتن یه دخترو اذیت میکردن_اول با خودش گفت به من چه لابد اشناشن_اومد برگرده که دختره دوباره جیغ زد و گفت ولم کنین عوضیا_تهیونگ فهمیدکه موضوع ساده نیست و جون دختر تو خطره_تصمیم گرفت بره جلو با حرف ردشون کنه برن_گفت اقایون معذرت میخوام میشه بپرسم اینجا چ خبره؟
یکی از پسرا گفت:مگه مفتشی گمشو بینم
تهیونگ گفت:اقای به ظاهر محترم شما دارین همسر منو اذیت میکنین چطورانتظارداذین برم؟
پسری که از بقیه گردن کلفت تر بود جلو اومد و زد رو سینه ی تهیونگ که باعث شدکمی به عقب بره گفت:که همسرشی_از کی تاحالا؟حلقه ای که تو دستاتون نیست
تهیونگ با عصبانیت گفت فک نکنم لازم باشه به شماها توضیح بدیم
بعد رو به دختر گفت بیا بریم خونه دخترخواست به طرفش بره که پسره دستشو گرفت و گفت کجا؟بودی حالا
تهیونگ خیلی عصبی شد با صدایی که عصبانیت تو صداش موج میزد گفت دستتو ازش بکش
پسرهیکلی خندیدو گفت نه بابا عصبانی هم میشی جوجه؟
تهیونگ لبخند مسخره امیزی گوشه لبش نشست و گفت کجاشودیدی؟
سه تایی بهش حمله کردن تهیونگ با اینکه خیلی کتک خورده بود ولی کم هم نزده بودتا اینکه اونا خسته شدن و با سروصورت خونی فرار کردن تهیونگ کل صورتش خونی بود دختر با صدایی پر بغض بهش نزدیک شد دستای لرزونشو گذاشت دوطرف صورت تهیونگ و گفت حالتون خیلی بده نه؟بریم بیمارستان_ببخشید که بخاطر من اینهمه کتک خوردید_تهیونگ بهش لبخند زد و سعی کرد تظاهر کنه که خوبه_گفت:نه خوبم_خوشحالم که به هدفشون نرسیدن شما میتونین برین خونه_فقط خواهشا دیر وقت اینجور جاها نیاین خیلی خطرناکه_نگاهی به لباس دختر انداخت و دید لباسش مناسب این وقت شب نیست پالتوشو دراوورد ادامه در کامنت اول