سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
<br>
استاد :|<br>
بچه ها ^O^<br>
منO_o<br>
دوستام T_T<br>
-چیزی...........شده؟<br>
استاد یه شیشه شیر بچه ک توش شیر بود رو داد بهم<br>
استاد:ی مردی اومد گفت ب جی ان بگید صبح یادش رفت شیرش رو بخوره......<br>
-چـــــــــــــــــــی؟^_^¦¦¦کی بود؟ااییییش...-O-<br>
بچه ها(دشمناش) همه بهش میخندیدن<br>
بعد کلاس از یوری پرسیدم ک کی بود گفت ماسک داشت معلوم نبود<br>
ینی کی میتونه باشه؟؟؟؟؟<br>
پسرا:<br>
چان:سلااااام بچه ها من برگشتم<br>
بک:چی شد؟ چی شد؟تعریف کن...<br>
چان:وقتی رفتم سر کلاسش نبود....و از اونجایی ک منیجر نباید میفهمید نایستادم ک بیاد و عکس العملش رو ببینم<br>
کای:مطمئنی ک کلاس رو درست رفتی؟<br>
چان:آره....اما فکر کنم فقط ما نیستیم ک ازش خوشمون نمیاد<br>
بک:ینی چی؟<br>
چان:میدونی احساس میکردم تو اون کلاس خیلی ها ازش بدشون میاد ینی فک کنم از فردا سوژه میشه تو دانشگاه...