سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
مانیا: واییییی حامله ام
مانیا: ولی من هنوز تازه فهمیدم عاشق اونم و الان چطوری بگم ازت حامله ام و بهش اعتراف کنم
اجوما: دخترم جواب چیشد؟
مانیا: حامله ام
آجوما: وایییی! چطوری قراره به ارباب بگی؟
مانیا: نمیگم
آجوما: ولی ارباب بفهمه بدجوری اعصبانی میشه
مانیا: من نمیدونم چیکار کنم آجوما کمکم کن برم بیمارستان آزمایش خون بدم
آجوما: ولی دخترم
مانیا: تورو خدا
آجوما : باشه
آیا سرنوشت مانیا والکس چگونه خواهد بود آیا بهم میرسن یا نه
فلش بک : مانیا رسید بیمارستان جواب مثبت بود و برگشت به عمارت
الکس: کجا رفته بودیی؟
مانیا: بیمارستان
الکس: پیش اون پسر که عشقته نههه
مانیا: به دکتر رفته بودم
الکس: چرااا؟
مانیا: مننننن ازت .....
الکس: چییی ادامش رو بگو
مانیا: من ازت حامله ام
الکس : واقعاااااا
مانیا : بیا جواب رو ببین
الکس: دارم بابا میشم
الکس بدون اینکه جواب رو نگاه کنه مانیا رو بغل کرد
الکس: با من ازدواج میکنی
مانیا: آره
فلش بک: بعد ۹ ماه صاحب یک بچه دختر شدن و اسمش رو تینا گذاشتن و حالا شب شده و الکس دیوونه شده
الکس : ازدواج کردیم ولی ۹ ماه ازش گذشت شب ازدواج برام مثل هوس موند
مانیا: از دست تو هست تو وحشیانه با من خوابیدی
الکس: امشب جبران کنیم
مانیا: آره خیلی داغم امشب
الکس: بیبی بیا بغلم
الکس لباس های مانیا رو جر داد و به تخت انداختش
الکس: ساک بزن
مانیا: اههه این مایعت
الکس : قورتش بده
مانیا: باشه ددی
الکس با این حرف مانیا تحریک شد و موهای مانیا رو کشید و عضوشو وارد کرد
مانیا: چه عضو کوچیکی
الکس: با بچه ام اینطوری حرف نزن
الکس با شنیدن این حرف کل عضو ۲۰ سانتیشو وارد میکنه و تند تند تلمبه میزنه
مانیا : تند تر ددی تند تر
الکس: بر روی چشم

خب اینم از این رمانمون کم شد میدونم اولین رمانم بود
لطفا نظرتتون رو در مورد رمان بگین
رمان بعدی درخواستی هست تو کامنت ها بهم بگین
گزارش ممنوع