رز: آره دیگه تو داش منی
الکس: رز راستی من میخوام ی چیزی بهت بگم
رز: چی هست؟
الکس : من
بادیگارد: رئیس مادربزرگتون اومده
الکس: اهههه
مادربزرگ: سلام پسرم خوبی
الکس: سلام مادربزرگ
دختر خاله ی الکس: سلام الکس
الکس:( مغرور خان اومد) سلام
مادربزرگ: سنت داره میره بالا و برای ادامه پیدا کردن نسلمون باید ازدواج کنی و بچه بیاری و دختر مناسب برای ازدواج دختر خال هست
الکس: آره ازدواج میکنم ولی با دختر خاله ام نه
مادربزرگ: میخوای منو بکشی آره دختر خالت بلده غذا درست کنه میتونه مبارزه کنه بهترین زن برای ازدواج تو هست
الکس: رز بیا پایین
دخترخاله ی الکس: رز کیه؟
رز: بله رئیس بفرمایین کجا باید الان بریم ماموریت
الکس: بیا بشین
رز :هان
مادربزرگ: این زن کیه
الکس: این زن یکی از ماهر ترین تیر انداز و هنر های شخصی هست
دختر خاله ی الکس: مامانبزرگ این زن کیه ( با گریه ی تمساحی)
مامانبزرگ: الکس عروس آیندم
یهو دختر خاله ی الکس رو میزنه کنار
رز: چیی
مامانبزرگ: توالان با الکس ازدواج کن تا عروسم بشی
الکس: رز همین یکم پیش میخواستم بهت بگم که دوستت دارم تو هم منو دوست داری
رز: بهت گفته بودم که علت دیگه ای داشت که ۵ سال پیش از گروه جدا شده بود من ۵ ساله که تو رو خیلی دوس دارم به خاطر اینکه بتونی این عشق رو فراموش کنم از گروه جدا شده بودم وای نتونستم فراموشت کنم هنوزم خیلی دوستت دارم(با گریه)
الکس: بیا اینجا گریه نکن منم ۵ ساله که عاشقتم اون موقع اصلا رازی نبودم از گروه بری شاید اگر ۵ سال پیش بهت اعتراف کرده بودم الان بچه داشتیم خوشبخت بودیم
مادربزرگ: عروسم بیا بریم خونه یمن
الکس: چرا
مادربزرگ: رسم اینطوری هست عروس نباید تا روز عروسی تو خونه ی داماد باشه همم باید این خونه رو عوض کنی همش سیاه باید سلیقه ی عروسم باشه
الکس: چشم
دختر خاله ی الکس تفنگ از کیفش برمیداره و شلیک میکنه به رز
الکس: افراد اون عوضی رو بگیرید
رز: اگه من مردم منو از یادت ببر خوشحال باش
الکس با گریه : نه این حرفو نزن تو نمیمری
فلش بک رسیدن بیمارستان
تو خماری بمونین
حمایتا کمه
گزارش ممنوع