پارت دهم:
گوشیشو گرفتم و بازش کردم.همون لحظه پیامی از طرف جانگ اومد.رفتم تو پروفایلش و دیدم یه دختر بسیااااااااااااار خوشگل که لبخند بزرگی زده بوده.
-این کیه کیونگ؟
-امممم.....خب....
-عاشق شدی داداشی؟
-چی؟نه!
-ببین منو نمیتونی بذاری سرکار که.من صدتا مث تو رو میبرم سرکار و اخراج میکنم.راستشو بگو
-بیا بشین
-باشه
نشستم کنارش.
-حدود 4 سال پیش تو مدرسه همکلاسیمون بود.ولی همون سال رفتن یه کشور دیگه.ماه پیش برگشتن منم رفتم بهش اعتراف کردم
-خب اون چی گف؟
سرشو انداخت پایین و گفت:
-اونم دوسم داره
از خوشحالی نزدیک بود جیغ بکشم.
-عرررررررررررررررررررررررررررررر!خواهر شوهر شدممممممم
کیونگ دستشو گذاشت رو دهنمو گفت:
-ببنننننند
-عرررر خیلی خوشحالمممممم
-پرواز نکنی!
-بخدا الان بالام درمیاد پرواز میکنم
-بگیر بخوااااب
-تو اتاقم این پسره اومده بالکن داره گیتار میزنه
-میخوای اینجا بخوابی؟
-میشه؟
-آره.پایین میخوابی یا بالا؟
-میشه تو بغلت بخوابم؟
-اهههه!بیا برو من از این لوس بازیا خوشم نمیاد
-داداشیییییییییی
-کوووووفت
-میرم به بک میگما
-اوه نه غلط کردم.بیا
بعد پریدم رو تختش و بغلش کردم.کیونگ همجا پشتم بود و ازم دفاع میکرد حتی جاهایی که مقصر خودم بودم.باورم نمیشد داداش خجالتیم عاشق شده باشه.باورم نمیشد شاید چن ماه دیگه از پیشم میرفت.از الان دلم براش تنگ میشد
-وا!اونسو دیوونه شدی؟چرا داری گریه میکنی؟
دستمو کشیدم رو صورتم و گفتم:
-عه!اینا چرا اومدن پایین
-من چمیدونم
-کیونگ
-بله
-دلم برات تنگ میشه
پوکر نگام کرد و گفت:
-کجا میخوام برم مگه؟
-میخوای زن بگیری دیگه
-اونسو بزنمت عزیزم؟کوووووو تا من زن بگیرم.تا اینجام از وجودم استفاده کن
مشتی به سینش زدم و گفتم:
-خیلی لوسی
-میدونم
-وای به حال زنت با این شوهرش
-چمه مگه؟
-هیچی والا
-پ چی میگی؟
-هیچی بگیر بخواب
-باشه