سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
بعد از درگیری دیشب، هیونا و کیم جونگ مین دوباره توی تاریکی شهر روبه‌روی دشمن اصلی قرار گرفتن. این دشمن، قدرتی فراتر از تصور هیونا داشت و اون به تنهایی نمی‌تونست اون رو شکست بده.

هیونا با صدایی سرد ولی یکم عصبانی گفت: 《به من نزدیک نشو... نمیخوام ‌که آسیبی به تو برسه.》

کیم جونگ مین لبخند زد، ولی دور چشماش جدیت موج میزد: 《اگه با هم نباشیم، هردوتامون نابود میشیم.》

هیونا لحظه‌ای تردید کرد، ولی درنهایت، برای نجات شهر و اجرای ماموریتش، به طور موقت با کارآگاه همکاری کرد. حرکت‌های هماهنگ اونا توی تاریکی شب، دشمن رو سردرگم کرد و ضربات سهمگین هیونا با هوش کیم جونگ مین ترکیب شد.


با این همکاری، دشمن شکست خورد و هیونا دوباره قدرتش رو نشون داد. ولی بعد از نبرد، هیونا به سرعت دور شد و هیچ احساسی نشون نداد. قلب کیم جونگ مین هنوز پر از نگرانی و حس عجیب نسبت به اون بود ولی هیونا حتی یه نگاه هم به اون نکرد.



در همون لحظه، کیم جونگ مین فهمید که هیونا همیشه فاصله خواهد داشت، و این شروعی بود بر یه مسیر پر از احساسات سرکوب شده، تنهایی و غم که هنوز هیچکدومشون نمیتونستن باهاش روبه‌رو بشن.

قسمت ۸ توی کامنتا