خوشبحال دل ما
که تو را خواهان است
خوشبحال دل ما
که تو را تا دیدهست
همچو بیدی در باد
اینچنین لرزان است
من به هر جا که رسیدم ز تو شعری خواندم
گر بگیری خبر از ماهی قرمز در حوض
یا بپرسی تو از آن
بلبل در روی درخت
یا از آن قمری پروازکنان
از گل سرخ
که بویش همه را مست کند
یا از آن جام شراب
که دوایِ دلِ دردمندان است
یا بپرس از باران
یا ز هر کس که خودت میخواهی
تا بگویند تو را
عاشقِ عشقِ آن عاشقِ دیوانه شدیم
که تو را عاشق بود
تا بگویند تو را
خوش بحال تو که خوشبخت ترین معشوقی
و بگویند
خدایی که تو را داد به او
چه خدای خوبیست.