شونه بالا انداختمو به کلتا خیره شدم و فکری به سرم زد . خیلی وقت بود که تیر اندازی نکرده بودم و دلم میخواست به این پسرا نشون بدم که من یه دختر بچه نیستم.      ا.ت:( میتونم شلیک کنم ؟)     یونگی:( چی تو میخوای شلیک کنی؟)     ا.ت:( معلومه)     نامجون:( ههه ببین دختر کوچولو میخواد شلیک کنه)     جین:( خانوم کوچولو مواظب باش یه موقع اسلحه رو کج نگیری بزنی مارو بکشی)     جانگ کوک:( آخی خانوم کوچولو ممکن به خودت صدمه بزنی)  { ادامه در نظرات}