سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی

shahnameh

ادامه
۱۴۰۴/۰۸/۲۶
بدانگه که رزم یلان شد دراز
همی دیر شد رستم سرفراز

زواره بیاورد زان سو سپاه
یکی لشکری داغ‌دل کینه‌خواه

به ایرانیان گفت رستم کجاست
برین روز بیهوده خامش چراست

شما سوی رستم به جنگ آمدید
خرامان به چنگ نهنگ آمدید

همی دست رستم نخواهید بست
برین رزمگه بر نشاید نشست

زواره به دشنام لب برگشاد
همی کرد گفتار ناخوب یاد

برآشفت ازان پور اسفندیار
سواری بد اسپ‌افگن و نامدار

جوانی که نوش آذرش بود نام
سرافراز و جنگاور و شادکام

برآشفت با سگزی آن نامدار
زبان را به دشنام بگشاد خوار

چنین گفت کآری گو برمنش
به فرمان شاهان کند بدکنش

نفرمود ما را یل اسفندیار
چنین با سگان ساختن کارزار

که پیچد سر از رای و فرمان او
که یارد گذشتن ز پیمان او

اگر جنگ بر نادرستی کنید
به کار اندرون پیش دستی کنید

ببینید پیکار جنگاوران
به تیغ و سنان و به گرز گران

زواره بفرمود کاندر نهید
سران را ز خون بر سر افسر نهید

زواره بیامد به پیش سپاه
دهاده برآمد ز آوردگاه

بکشتند ز ایرانیان بی‌شمار
چو نوش‌آذر آن دید بر ساخت کار

سمند سرافراز را بر نشست
بیامد یکی تیغ هندی به دست

یکی نامور بود الوای نام
سرافراز و اسپ‌افگن و شادکام

کجا نیزهٔ رستم او داشتی
پس پشت او هیچ نگذاشتی

چو از دور نوش‌آذر او را بدید
بزد دست و تیغ از میان برکشید

یکی تیغ زد بر سر و گردنش
بدو نیمه شد پیل‌پیکر تنش

زواره برانگیخت اسپ نبرد
به تندی به نوش‌آذر آواز کرد

که او را فگندی کنون پای دار
چو الوای را من نخوانم سوار

زواره یکی نیزه زد بر برش
به خاک اندر آمد همانگه سرش

چو نوش‌آذر نامور کشته شد
سپه را همه روز برگشته شد

برادرش گریان و دل پر ز جوش
جوانی که بد نام او مهرنوش

غمی شد دل مرد شمشیرزن
برانگیخت آن بارهٔ پیلتن

برفت از میان سپه پیش صف
ز درد جگر بر لب آورده کف

وزان سو فرامرز چون پیل مست
بیامد یکی تیغ هندی به دست

برآویخت با او همی مهرنوش
دو رویه ز لشکر برآمد خروش

گرامی دو پرخاشجوی جوان
یکی شاهزاده دگر پهلوان

چو شیران جنگی برآشوفتند
همی بر سر یکدگر کوفتند

در آوردگه تیز شد مهرنوش
نبودش همی با فرامرز توش

بزد تیغ بر گردن اسپ خویش
سر بادپای اندرافگند پیش

فرامرز کردش پیاده تباه
ز خون لعل شد خاک آوردگاه

موسیقی و هنر